کار گذاردن

لغت نامه دهخدا

کار گذاردن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) تمشیة ( متعدی و لازم آمده ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باسانی و جلدی نیکی کارها را انجام دادن کار بری کردن. توضیح با [ کار گزاران ] اشتباه نشود. ۲ - ( مصدر ) کار گذاشتن

جمله سازی با کار گذاردن

این کتیبه‌ها ثابت می‌کنند که تاقچه‌های یکپارچه را در همان مکان تراشیده و پرداخت سنگ کرده‌اند و برای کار گذاردن در این کاخ، معین و مشخص نموده‌اند. از همین متن‌ها هم می‌شود فهمید که کاخ تچر بر خلاف تصور برخی که آن را معبد و پرستشگاه دانسته‌اند به واقع یک کاخ نشیمن یا اختصاصی بوده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز