کلمهی «پیش خیز» در فارسی چند معنا و کاربرد دارد که به زمان و ترتیب حرکت یا وضعیت چالاکی مربوط میشود. به طور کلی، پیش خیز به کسی گفته میشود که پیش از دیگران برخیزد یا زودتر عمل کند. این واژه به شکل اسم یا صفت فاعلی نیز به کار میرود و معنای خدمتکار یا شاگرد چست و چالاک را دارد، کسی که فعال، آماده و سریع است. در ادبیات کلاسیک فارسی، «پیش خیز» به افرادی اطلاق شده که از قبل برخاسته و در موقعیتی جلوتر از دیگران قرار دارند و گاهی به نوچه یا شاگردی که پیش از دیگران آماده خدمت یا فعالیت است تعبیر شده است. شاعران مانند طالب آملی و صائب از آن برای توصیف حرکت سریع، جلوههای چالاکی و حضور فعال در صحنهها استفاده کردهاند. همچنین در اصطلاح کشتیگیری، پیش خیز به نوچهای گفته میشود که کشتیگیر اول با او تمرین میکند و پس خیز، به آنکه بعد از او تمرین یا کشتی میگیرد، گفته میشود.
پیش خیز
لغت نامه دهخدا
منم که جوش فغان بر لب خموش من است
خروش محشریان پیش خیز جوش من است.طالب آملی ( از آنندراج ).اجل دنباله دار غمزه های چشم بی باکش
قیامت پیش خیز جلوه های قد چالاکش.علی نقی کمره ای ( از آنندراج ).بهر اثبات قیامت حجتی در کار نیست
پیش خیز شور محشر آن قدو بالا بس است.صائب. || نشید و آهنگ سرود. ( غیاث ). || به اصطلاح کشتی گیران، نوچه، که کشتی گیر اول با او کشتی میگیردو پس خیز، آنکه بعد از کشتی حریفان با او کشتی میگیرد:
چه می پرسی از فتنه آن عزیز
که او را قیامت بود پیش خیز.وحید( در تعریف معشوق کشتی گیر ).
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت فاعلی ) خدمتکار یا شاگرد چست وچالاک.
جمله سازی با پیش خیز
اینهمه ای خواجه آغوش تو اند پیش خیز وحلقه در گوش تو اند
مپوش چشم ز نظاره غبار ملال که پیش خیز نشاط است گرد کلفتها
گرد خواری پیش خیز کاروان عزت است حسن یوسف خوش قماش از سیلی اخوان شده
کوته نظری است خوشدلی کردن ز اقبال که پیش خیز ادبارست
ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو فتنه آخر زمان ته جرعه صهبای تو