پوشیده حال

لغت نامه دهخدا

پوشیده حال. [ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) که احوال او مخفی است. که احوالش آشکارا نیست. نهان. مخفی. ناپیدا.

فرهنگ عمید

کسی که حالش پوشیده و پنهان است و کسی بر احوالش آگاه نیست.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه احوال او مخفی است آنکه احوالش آشکارا نیست نهان مخفی.

جمله سازی با پوشیده حال

منت درمان ز بی دردان کشیدن مشکل است از طبیبان می کنم پوشیده حال خویشتن
کوتاهی حیات ز اظهار زندگی است زان خضر دیر ماند که پوشیده حال شد
آفت کم است مردم پوشیده حال را صائب برون میار سر از زیر بال خویش
بگرو کرده ام که بی برگم وز تو پوشیده حال مضطر نیست
بی پرده شد چو گنج به تاراج می رود شهرت بلاست مردم پوشیده حال را
نیست پوشیده حال بنده تو را که تنش چون زغم بفرسوده ست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حلما
حلما
اویس
اویس
دودول
دودول
احتساب
احتساب