پاک گوهری

لغت نامه دهخدا

پاک گوهری. [ گ َ / گُو هََ ] ( حامص مرکب ) پاک نژادی. اصالت. نجابت.

فرهنگ فارسی

پاک نژادی اصالت نجابت.

جمله سازی با پاک گوهری

از پاک گوهری چو صدف در دل محیط گهواره ای است بهر یتیمان کنار من
هر نقش بد که رو دهد، از پاک گوهری بر خویشتن چو آینه هموار می‌کنم
در دانه تو دید فلک پاک گوهری هر چند سعی کامل نشو و نما یکی است
پیوسته سرخ رو بود از پاک گوهری هرکس که چون شراب دلی شاد می‌کند
اگرچه میشمرندم ز دودمان اصیل که پاک گوهری و، پاک زاد و پاک نژاد
گنجینه جواهر ما پاک گوهری است نقدی که در خزانه ما هست بی زری است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آموزگار
آموزگار
بی عرزه
بی عرزه
لوتی
لوتی
سایکو
سایکو