کار گرفتن

لغت نامه دهخدا

کار گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) بکار گماشتن. کار راندن. بیگاری:
وز آن پس بخوردن گرفتند کار
می و خوان و رامشگر و میگسار.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کار گرفتن کسی را. بکاری نصب کردن بکار گماشتن.
بکار گماشتن

جمله سازی با کار گرفتن

بافت‌های ترسیمی با استفاده از تراکم و تکرار خطوط در ترکیب‌های متنوع و یا با استفاده از لکه‌های تیره_روشن و رنگی و یا با به کار گرفتن مواد و ابزارهای مختلف به وجود می آیند.
این بافت‌ها به روش‌های گوناگون تجربی و برای ایجاد تأثیرات بصری خالص به وجود می آیند، بدون اینکه هدف از ایجاد آن‌ها نمایش شبیه سازانهٔ اشیا در طبیعت باشد. بخش قابل توجهی از تأثیرات بصری در آثار نقاشان انتزاعی، آثار حجمی و آثار گرافیک معاصر ناشی از به کار گرفتن بافت‌های ترسیمی است که به روش‌های گوناگونی توسط هنرمندان با استفاده از مواد مختلف ابداع می‌شوند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت