کاغذ سوزن زده

لغت نامه دهخدا

کاغذ سوزن زده. [ غ َ ذِ زَ زَ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) رجوع به کاغذ سوزن شود.

جمله سازی با کاغذ سوزن زده

دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد همچو عیسی نکشم رخت به گردون چه کنم؟
بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است پرده دیده من کاغذ سوزن زده است
پرده دیده من کاغذ سوزن زده شد تا سر رشته مقصود به دستم دادند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متمایز
متمایز
شکوه
شکوه
نمایان
نمایان
روز جاری
روز جاری