چخی

لغت نامه دهخدا

چخی. [ چ َ / چ ِ ] ( حامص، اِ ) چخ. ستیزه کنی. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ستیزگی. ( ناظم الاطباء ). چخندگی. || خصومت. || مناقشه. ( ناظم الاطباء ). || دم زنی. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || سعی و کوشش. ( ناظم الاطباء ). چخ. چخندگی. رجوع به چخ و چخندگی و چخیدن شود. || سگ، در زبان کودکان شیرخوار. سگ، در زبان اطفال. رجوع به چخه شود.

فرهنگ فارسی

چخ ٠ستیزه کردن ٠ستیزگی ٠ یا خصومت ٠ یا مناقشه ٠ یا دم زنی.

جمله سازی با چخی

💡 مستی تو و مست مست خواهد با من چه چخی که هوشیارم؟

💡 با من همی چخی تو و آگه نه ای که خیره دنبال ببر خایی، چنگال شیر خاری

💡 چون همیشه چون زنان در زینت دنیا چخی گرت چون مردان همی در کار دین باید چخید؟

💡 ای دل شب و روز چند جوشی، بنشین تا چند چخی و چند کوشی، بنشین

دول یعنی چه؟
دول یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز