پهلوگه

لغت نامه دهخدا

پهلوگه. [ پ َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) کنار. جنب:
پهلوگه دخمه را گشادند
در پهلو لیلیش نهادند.نظامی.

فرهنگ عمید

= پهلوگاه: پهلوگه دخمه را گشادند / در پهلوی لیلی اش نهادند (نظامی۳: ۵۲۹ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پهلو جنب. ۲- کناره جنب: پهلو گه دخمه را گشادند در پهلوی لیلیش نهادند. ( نظامی )

جمله سازی با پهلوگه

از دهرهای بی سکون چون سلخ شد مه بین که چون پهلوگه سلخش که چون بی هیچ آزار آمده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لز
لز
فان
فان
اندر
اندر
مطاع
مطاع