پارسای

لغت نامه دهخدا

پارسای. ( ص ) پارسا. عفیف. حصور. وَرِع. رجوع به پارسا شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پارسا
پارسا عفیف

جمله سازی با پارسای

برخاسته از گور نوشته ژوزه ساراماگو نویسندهٔ پرتغالی و با ترجمه کیومرث پارسای به فارسی انتشار یافته است.
آن اصیل خوش لقای مکرم درویش دوست آن نبیل پارسای مفضل پرهیزگار
چشم سیاه مست تو، می کند از کرشمه ای رهن شرابخانه ها، خرقه پارسای را
اسلام در امان و ضمان سالمتست از یمن همت و قدم پارسای تو
وه که خلیل کی کند بابت بتکده چنین کان بت پارسی کند با دل پارسای من
ضایع مکن دعای خود، ای پارسای وقت در حق بیدلی که نه در خورد این دعاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بررسی یعنی چه؟
بررسی یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز