ای ساحر و ای ذوفنون ای مایه پنجه جنون هنگام کار آمد کنون ما هر یکی آن کارهای
از بدو نیک و از کژ و از راست هر یکی بی زبان مسب ح ماست
جنبش هر یک از سرشوق است هر یکی را از این طلب ذوق است
به تن هر یکی همچو کوهی سیاه به مردی فزون هر یک از صد سپاه
از فروع روی او خورشید ذرات جهان هر یکی جام جم و آیینه اسکندرست