لغت نامه دهخدا
لب گشودن. [ ل َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) رجوع به لب گشادن شود.
لب گشودن. [ ل َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) رجوع به لب گشادن شود.
( مصدر ) لب گشادن.
💡 خامشی بگزین که در دیوان قسمت مور را لب گشودن رخنه در ملک سلیمان کردن است
💡 بی لب گشودن از ابر گوهر صدف نیابد اظهار تنگدستی هر چند از ادب نیست
💡 نیست بیجا لب گشودن پیش ارباب کرم مخزن گوهر شد از تردستی نیسان صدف
💡 خامشی بگزین که جویا اهل دل را می کند لب گشودن همچو بوی غنچه رسوا پیش خلق
💡 سخن عشق چو آید به میان خامش باش لب گشودن به تکلم لب بام است اینجا
💡 آن شه خیبر گشا کز فیض نام نامیش لب گشودن در ثنای اوست دل را فتح باب