سایه گستر

لغت نامه دهخدا

سایه گستر. [ ی َ / ی ِ گ ُ ت َ ] ( نف مرکب ) سایه افکن. گسترنده سایه:
کنون خواه تاجش ده و خواه بخت
شد آن سایه گستر کیانی درخت.فردوسی.بسفر شد کجا؟ بباغ بهشت
طوبی و سدره سایه گستر اوست.خاقانی.ای بر سر خلق سایه گستر
کونین نواله خوار نعمت.( از حبیب السیر ج 3 ص 1 ).سعی دارد در زوال آفتاب عمر خود
هر که اندازد درخت سایه گستر را بخاک.صائب. || التفات کننده و متوجه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( اِ مرکب ) ملجاء. مأمن. پناهگاه:
ز جور فلک دادخواه آمدم
درین سایه گستر پناه آمدم.سعدی ( بوستان ).|| ( نف مرکب ) مهربان. ( آنندراج ). خیرخواه و مهربان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. درختی که سایۀ بسیار داشته باشد: درختی سایه گستر رسته بینی / رسی در سایه اش راحت نشینی (ایرج میرزا: ۱۵۶ ).
۲. [قدیمی، مجاز] شخص مهربان و نوازش کننده که دیگران را در سایۀ حمایت خود درآورد، سایه گسترنده، سایه افکن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه یا آنچه سایه خود را منبسط کند سایه دار. ۲ - آنکه دیگران را تحت حمایت خود گیرد.

جمله سازی با سایه گستر

دست حفظش سایه گستر گشت تا بر روی بحر جمع شد از بس دل دریا ز آشوب جهان
کجا ای درخت تناور شدی؟ به سر بر که را سایه گستر شدی؟
در ظل او گریز که عنقای همتش بر باز زر جناح فلک سایه گستر است
چو بال پری بر بساط سلیمان بر آفاق شد سایه گستر شکوفه
گردد چو سایه گستر زاقصای باختر در زیر سایه تا به حد خاور آورد
فرود پایه ی ایوان سایه گستر اوست که برتر است ز ادراک و وهم و عقل و خیال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
معلق یعنی چه؟
معلق یعنی چه؟
روز جاری یعنی چه؟
روز جاری یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز