مادینه

لغت نامه دهخدا

مادینه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی، اِ ) مادین. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منسوب به ماده. مؤنث. مقابل نرینه، مذکر. ( فرهنگ فارسی معین ): پس آنگاه که نهاد آن مادینه را، گفت: ای پروردگار من بدرستی که من نهادم آنرا مادینه و خدای داناتر است به آنچه نهاد و نیست نرینه چون مادینه و من نهادم او را مادینه... ( تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی ایضاً ). و رجوع به مادین و ماده شود.

فرهنگ عمید

از جنس ماده.

فرهنگ فارسی

منسوب به ماده، ازجنس ماده، مقابل نرینه
( صفت ) ۱- منسوب به ماده مونث مقابل نرینه مذکر: پس آنگاه که نهاد آن مادینه را گفت: ای پروردگار من. بدرستی که من نهادم آنرا مادینه و خدای داناتر است بانچه نهاد و نیست نرینه چون مادینه و من نام نهادم او را مادینه...

جمله سازی با مادینه

برخی از مردم جنوب و جنوب شرقی ایران، به ویژه مردم بندرها و جزایر خلیج فارس و هرمزگان، ارواح و اجنّه را به صورت باد می‌پندارند و معتقدند که باد در درون پیکر آدمیزادگان می‌رود و آنان را تسخیر و گرفتار و به اصطلاح «بادزار» و «هوایی» می‌کند و او را به گونه اسب و مرکَب خود درمی آورد. بادها را به چند نوع و دسته و از لحاظ جنسیت به نرینه و مادینه رده‌بندی می‌کنند و برای هریک ویژگی‌ها و کردارهایی برمی شمارند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دیوث
دیوث
کونی
کونی
سعادت
سعادت
چیپ
چیپ