زبان سوز

لغت نامه دهخدا

زبان سوز. [ زَ ] ( نف مرکب ) زبان گز.

فرهنگ فارسی

زبان گز

جمله سازی با زبان سوز

💡 آتش افتد در جهان کز خامه آرد بر زبان سوز آن مادر که بیند مرگ فرزندی چنین

💡 چون شمع درین بزم محال است برآرم هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد

💡 چون شمع زبان سوز بود وصف رخ گل ای بلبل شوریده نگهدار زبان را

💡 گر نیاره به زبان سوز تو چون شمع کمال خود گواهست بر او گونه رخسارة من

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مسافر یعنی چه؟
مسافر یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز