خاکین

لغت نامه دهخدا

خاکین. ( ص نسبی ) خاکی. خاک آلود:
این لب خاکین ما را در سفالین باده ده.خاقانی.خونین دلی بصبر سر اندوده وز سرشگ
خاکین رخی چو کاه گل اندود می بریم.خاقانی.و این نواحی در میان شکسته ها و نشیب افزارهای خاکین و سنگین... ( فارسنامه ابن بلخی ص 143 ).

فرهنگ عمید

۱. تهیه شده از خاک، خاکی.
۲. [قدیمی] به رنگ خاک.

فرهنگ فارسی

منسوب به خاک، خاکی، خاک آلود
خاکی خاک آلود

جمله سازی با خاکین

💡 روی من کاهی است خاکین کاش از خون گل شدی تا به خون دل سر خاک وحید اندودمی

💡 بروم با سر خاکین به سر خاک پسر کفن خونین از روی پسر باز کنم

💡 نیم رو خاکین چو بوسم پای تو بر سر از تو تاج تمکین آورم

💡 بحر با موج‌ها بین گرد کشتی خاکین کعبه و مکه‌ها بین در تک چاه زمزم

💡 بندهٔ خاکین به خدمت نیم رو خاکین رسید سهم خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا

💡 بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم آتشین آب و گلین رطل کند درمانم

چیست یعنی چه؟
چیست یعنی چه؟
گودال یعنی چه؟
گودال یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز