دانه دار

لغت نامه دهخدا

دانه دار. [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) دارای دانه. دارای حبه چون سنبله و خوشه. || که صاحب حبوب باشد. || که صاحب تخم و یا استخوانکی در درون میوه باشد. || که نگهبانی دانه و حبوب کند. || دارای قطرات چون دانه. گلوله گلوله ( اشک و جز آن ):
دریغ از گریه های دانه دارم
بپای خنده زنجیری نکردم.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

هر میوه ای که در میان آن هسته یا تخم باشد، دارای دانه.

فرهنگ فارسی

( صفت ) میوهای که در داخل آن دانه یا تخم باشد.

جمله سازی با دانه دار

در زمینه تولید محصولات باغی استان اصفهان در تولید میوه‌های دانه دار نظیر سیب، گلابی، به، انار، بادام، زعفران و گیاهان دارویی در مقایسه با سایر استان‌های کشور رتبه‌های ۲ تا ۵ را دارد. در تولیدات گلخانه‌ای نیز این استان چهارمین تولیدکننده محصولات گلخانه‌ای است. این استان ۱۲/۳۳ درصد از محصولات گلخانه‌ای کشور را تأمین می‌نماید.
محبوب‌ترین منطقه برای کوکرهای مهاجر، دشت صحرای دهنا در عربستان سعودی، و جلگهٔ وادی بنی خالد در پادشاهی عمان در فصل بهار که از ماه ژانویه هر سال آغاز می‌شود. این منطقه پوششی از بوته‌ها و گیاهان دانه دار می‌روید و غذای اصلی و مورد علاقه کوکرها را تشکیل می‌دهند. به دلیل باتلاقی بودن ساحل رودخانهٔ وادی بنی خالد، کوکرها ترجیح می‌دهند تا از برکه‌هایی که در بیابان‌های این اطراف و دشت‌ها ایجاد شده‌اند آب بنوشند و این کار را به صورت دسته جمعی انجام می‌دهند. کوکرها برای رسیدن به برکه‌های آب شیرین گاه تا ۱۲۵ کیلومتر در روز پرواز می‌کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استفاده
استفاده
ترکش
ترکش
افتخار
افتخار
علت
علت