دار زنگی

لغت نامه دهخدا

دارزنگی. [ زَ ] ( اِخ ) شهرکی است [ در ماوراءالنهر ] از گرد او خندق است و از حدود چغانیان است و از وی پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. ( حدود العالم ص 67 ). رجوع به دارزنج شود.

فرهنگ فارسی

شهرکی است در ماورائ النهر

جمله سازی با دار زنگی

چو نوبت زن شاه زد کوس جنگ جرس دار زنگی بجنباند زنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شروع
شروع
رویداد
رویداد
الم
الم
میسترس
میسترس