خستگی به عنوان احساسی از نداشتن انرژی تعریف میشود که باید از ضعف عضلانی متمایز گردد. بر خلاف ضعف عضلانی، خستگی معمولاً با استراحت برطرف میشود. این حالت میتواند به دو نوع تقسیم شود: خستگی جسمی که ناشی از کمبود توان عضلانی است و خستگی ذهنی که به دلیل فعالیتهای فکری طولانی مدت به وجود میآید. همچنین، خستگی واژهای جامعتر از خوابآلودگی به شمار میآید. عوامل مختلفی میتوانند باعث خستگی شوند، از جمله بیماریها مانند بیماریهای خودایمنی، سرطان و کمخونی، استرس، افسردگی، فیبرومیالژیا، سندرم خستگی مزمن، ایدز، بیماریهای کبدی و قلبی، بیماری لایم، پرواززدگی، بیخوابی و دیگر موارد.

خسته
لغت نامه دهخدا
خسته. [ خ َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) استخوان خرماو شفتالو و زردآلو و امثال آن. ( برهان قاطع ). هسته. ( از ناظم الاطباء ). عَجَم. تکس. تکسک. تخم. حب. نواة. ( یادداشت بخط مؤلف ). خذف؛ سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا به چوبی. فرصد؛ خسته مویز. خضعه؛ خرمابن رسته از خسته. جرام؛ خسته خرما. فصیص؛ خسته خرما صاف و پاکیزه گویی روغن مالی. هُبر؛ خسته انگور. ( منتهی الارب ). || ( ص ) زمینی که آن را شیار کرده باشند. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). زمینی که آنرا شیار کرده باشند یا مردم و حیوانات بر زبر آن آمدو شد نموده و خاک آن در زیر پای آدم و اسب و دیگر حیوانات نرم شده باشد. ( فرهنگ جهانگیری )
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) هسته.
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی، مجاز] آزرده.
۳. [قدیمی] مجروح، دردمند: به تیرش خسته شد ویس دلارام / برآمد دِلْش را زآن خستگی کام (فخرالدین اسعد: ۱۳۰ ).
۴. [قدیمی، مجاز] عاشق.
= هسته
فرهنگ فارسی
بنوره دیوار و پی آن باشد
دانشنامه عمومی
این آهنگ یک ریمیکس از کیگو دریافت کرده است.
این تک آهنگ در چارت های لندن، نیوزلند، نروژ و بیلبورد جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
ویکی واژه
فرسوده، رنجدیده.
زمینی که از بسیاری آمد و شد خاک آن کوفته و نرم شده باشد؛ زمین خسته.
جملاتی از کلمه خسته
بی کینهوری سلاح بسته چون گل به سلاح خویش خسته
غریب و خسته و تنها و عاشق بلا همراه و دولت نا موافق
از جفا نگذاشت چیزی کاو نکرد بامن دلخسته آن زیبا نگار