واژه ترجیح در زبان فارسی به معنای انتخاب یا قائل شدن اولویت برای چیزی نسبت به چیز دیگر است. مفهوم اولویت، که در تضاد با مفهوم مساوات قرار دارد، نوعی مفهوم موافق است که از مناط اولویت منطوق کلام استخراج میشود. به عبارت دیگر، مناط حکم در مفهوم، قویتر و شدیدتر از مناط حکم در منطوق است و این موضوع باعث استنباط حکم مفهوم میشود. به عنوان مثال، در آیه ﴿تَقُلْ لَهُما اُفّ﴾، اف گفتن به والدین به دلیل ایجاد رنجش برای آنها نهی شده است. بنابراین، هر چیزی که مانند کتک زدن باعث رنجش بیشتر آنها نسبت به اف گفتن شود، از نظر عقل به طریق اولی ممنوع است.
ترجیح
لغت نامه دهخدا
ترجیح. [ ت َ ] ( ع مص ) افزونی دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). افزونی نهادن. ( مصادر زوزنی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( آنندراج ). دادن کسی را راجح و مائل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): از حقوق رعیت بر پادشاه آنست که... کسانی را که در کارها عاطل... باشند بر کافیان هنرمند... ترجیح و تفضیل روا ندارد. ( کلیله و دمنه ). هر طایفه ای که دیدم در ترجیح دین... خویش سخن می گفتند. ( کلیله و دمنه ). و فایده در تخصیص عدل و سیاست و ترجیح آن بر دیگر اخلاق ملوک آن است که تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بیشک نهایتی است. ( کلیله و دمنه ). || راجح قرار دادن کسی را. ( از اقرب الموارد ). افزونی نهادن و غالب شدن. ( غیاث اللغات ). افزونی کردن، وبا لفظ داشتن و دادن و کردن و نهادن به صله «بر» مستعمل. ( آنندراج ). || ( اصطلاح اصول ) زیادتی یکی از دو مثل متعارض بر دیگری از جهت وصف. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). اثبات رجحانی در یکی از دو دلیل بر دیگری. در اصطلاح اصول فقه، رجحان دادن یکی از چنددلیل متعارض بر بقیه بموجب مرجحاتی که در اخبار و روایات ذکر شده است. توضیح آن که هرگاه میان چند دلیل بحسب مدلول یا در مرحله اثبات تنافی و تضاد باشد و جمع میان آن ادله از نظر عرف و اصطلاح میسور نباشد، بموجب قواعد کلی طرفین تعارض از حجیت میافتند لیکن دراخبار و روایات برای رجحان یکی از متعارضان بر دیگری مرجحاتی ذکر شده که در صورت وجود یکی از مرجحات مزبور آن دلیلی که خصوصیت مرحج دارد بر دلیل دیگر مقدم داشته میشود و این عمل را ترجیح نامند و تنها در مورد تزاحم ادله بقواعد دیگری عمل میشود. ( از کفایةالاصول ملا کاظم خراسانی و تقریرات میرزا حسین نائینی ).
- ترجیح بلامرجح؛ چیزی را برتری و فضیلت دادن که سزاوار نباشد. ( ناظم الاطباء ). مقدم داشتن شخصی یا چیزی یا حکمی را بر دیگری بدون هیچگونه رجحان و برتری.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برتری.
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) فزون داشتن فزونی دادن برتری دادن مزیت دادن. ۲- ( اسم ) فزونی برتری. جمع: ترجیحات. یا ترجیح بلا مرجح.فزونی دادن نه در جای فزونی( بی آنکه مای. فزونی در کار باشد ).
ویکی واژه
برتری داشتن.