جنگاوری

لغت نامه دهخدا

جنگاوری. [ ج َ وَ ] ( حامص مرکب ) جنگجویی. دلیری. شجاعت.نبرد و پیکار و مبارزت. ( ناظم الاطباء ):
دو مرغ دلاور در آن داوری
زمانی نمودند جنگاوری.نظامی.ندیدم به مردانگی چون تو کس
که جنگاوری بر دو نوع است و بس.سعدی.

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص. ) شجاعت.

فرهنگ عمید

=جنگجویی

فرهنگ فارسی

جنگجویی دلیری شجاعت.

ویکی واژه

شجاعت.

جمله سازی با جنگاوری

گرجیانی که به اصفهان مهاجرت کردند، ابتدا در زمان شاه عباس در «عباس‌آباد» اصفهان و پس از مدتی با تأسیس «نجف آباد» توسط «شیخ بهایی» در نجف آباد زندگی کردند. که به دستور شاه عباس عده‌ای از آنان که دارای خصال ستیزه‌جویی و جنگاوری بودند، جهت حفظ منطقهٔ فریدن و همچنین پایتخت (اصفهان) از حملات و غارتگری‌های اقوام لر و کرد همچنین به دلیل آب و هوای مساعد و مزارع و شکارگاه‌های مناسب به فریدن مهاجرت کردند.
جان مکدونالد کینر سیاح انگلیسی که در دوره فتحعلی‌شاه قاجار به ایران آمده بود دربارهٔ شجاعت و جنگاوری قوم مازندرانی چنین می‌نویسد:
موتور آی‌دابلیو ۴ دومین نسل از موتور آی‌دبلیو است که توسط اینفینیتی وارد ساخته شده و اولین بار در بازی ندای وظیفه: جنگاوری نوین ۲ مورد استفاده قرار گرفت و بوسیله تکنولوژی جریان بافت اجازه ساخت دنیاهای بزرگتر و اشیایی با جزئیات بیشتر را به سازنده می‌دهد. همچنین ترای‌آرک در ساخت بازی ندای وظیفه: بلک اپس از این موتور استفاده خواهد کرد.
ارجُن، پس از تبعید پاندوان، سیزده سال دیگر به همیالایا رفت و در آنجا اسلحه آسمانی از شیوا دریافت داشت. ارجُن در نبردِ کرکهیت نیز حاضر بوده و سردارِ بزرگِ کوروان یعنی بهیشم پسر شانتانو را چنان خسته کرد که از جنگاوری بازماند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کیری
کیری
آراست
آراست
محتمل
محتمل
فال امروز
فال امروز