آزادی یا رهایی به مفاهیم متعددی اشاره دارد که شامل اصول اساسی خودمختاری، حکومت بر خود و استقلال از یک سو، و از سوی دیگر، توانایی کلی در انجام کارها، انتخابهای مختلف و دستیابی به اهداف انسانی است. داشتن گزینههای متنوع برای انجام یک کار (optionality) به این معناست که اگر فرد بخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیزی نباید او را از این کار بازدارد و اگر نخواهد، نباید هیچ چیز او را مجبور به انجام آن کند. بالاترین سطح این قابلیت انتخاب به این صورت است که حتی عوامل درونی روانی نیز مانع انجام انتخاب نشوند. میزان این قابلیت انتخاب شخصی لزوماً به خودمختاری حکومتی یک جامعه وابسته نیست. آزادی، در وسیعترین معنای خود، حالتی است که چیزی به چیزهای دیگر محدود نباشد و بتواند در فضا حرکت کند. در مورد انسان، این حالت به معنای آن است که ارادهٔ شخصی برای دستیابی به اهدافش با مانع مواجه نشود.

آزاد
لغت نامه دهخدا
( آزاد ) آزاد. ( ص ) آنکه بنده نباشد. آنکه در رقیت نباشد. حُرّ. حُرّه. ضد بنده
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
( آزاد ) ( صفت ) ۱ - آنکه بند. کسی نباشد حر مقابل بنده عبد. ۲ - رها وارسته. ۳ - بی قید و بند. ۴ - شاد فارغ. ۵ - سر افراز. ۶ - سالم بی گزند. ۷ - مختار مخیر. ۸ - نجیب اصیل. ۹ - نوعی ماهی استخوانی که گوشت قرمز و چرب دارد و بزرگی آن تا یک متر میرسد و در بحر خزر موجود است آزاد ماهی. ۱٠ - درختیاز خانواد. نارونان که در همه جنگلهای شمال ایران وجود دارد و آن تنومند و بلند است و چوب وی برای ساختن شانه و پوشیدن پل و سقف بنا بکار رود. آقچه آغاج آزدار. ۱۱ - ارژن بعضی فرهنگها این کلمه را بمعنی ( ارزن ) و گاورس نوشته اند ارزن مصحف ( ارژن ) است. ۱۲ - بادامک ۱۳ - آزاد درخت
آنکه بنده نباشد
رها، یله، رسته، وارسته، بی قیدوبند، نقیض بنده، آزادی: آزادبودن، رهایی، ضدبندگی
نوعی خرما در عراق و فلسطین
فرهنگ اسم ها
اسم: آزاد (پسر) (فارسی) (تلفظ: āzād) (فارسی: آزاد) (انگلیسی: azad)
معنی: رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، فارغ، آسوده، بی دغدغه خاطر، مختار، صاحب اختیار، ( در گیاهی ) درخت جنگلی ( آزاد درخت )، ( در قدیم ) نجیب، شریف، آزاده، ( در قدیم ) ( شاعرانه ) صفتی است برای بعضی گیاهان، درختی جنگلی و بلند، رها شده از تعلقات دنیوی
