تابخانه

تاب‌خانه به‌عنوان یک واژهٔ مرکب، در منابع لغوی و فرهنگی پیشین، معانی متعددی داشته است. در یک تعریف، به خانه‌ای اطلاق می‌شده که دارای شیشه‌بندی و پنجره‌های متعدد بوده تا نور خورشید به درون آن بتابد و فضای داخلی روشن شود؛ همچنین، ساکنان خانه بتوانند منظر بیرون را به‌روشنی ببینند. در برخی تعابیر دیگر، این واژه به خانه‌ای اشاره دارد که دیوارهای آن با آینه و در و پنجره‌های آن از جنس بلور ساخته شده باشد تا امکان دید به بیرون و انعکاس نور و تصویر فراهم آید.

در مفهوم دوم، تاب‌خانه به بنایی با ساختار مشبک و دارای شبکه‌های شیشه‌ای تعبیر شده است. این ویژگی‌ها باعث می‌شده تا نور به‌راحتی در فضا منتشر شود و حالتی از درخشش و تابندگی در محیط ایجاد گردد. چنین بناهایی عموماً به‌منظور بهره‌گیری هرچه بیشتر از نور طبیعی و همچنین زیبایی‌شناسی معماری طراحی و ساخته می‌شده‌اند.

در تعریف سوم، تاب‌خانه به فضای سرپوشیده‌ای مانند حمام یا خانه‌ای گفته می‌شده که در آن تنور، بخاری یا سیستم گرمایشی تعبیه شده باشد. در این فضا، کف یا دیوارها به‌صورت مجوف ساخته می‌شد و با افروختن آتش در زیر آن، گرما در سراسر محیط پخش می‌شد. از این رو، از تاب‌خانه به‌عنوان اقامت‌گاه زمستانی یاد می‌کردند که افراد برای در امان ماندن از سرمای فصل در آن به سر می‌بردند.

لغت نامه دهخدا

تابخانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خانه ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه ازبیرون باشد دیده میشود و روشنائی خورشید در آن افتد. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). بعضی خانه ای را گفته اند که دیوار آنرا از آئینه و در و پنجره آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. ( برهان ). خانه ای که در آن بندی بود که هر چه دربرون بود دیده شود و تاب در آن افتد. ( فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). || خانه جالی دار مشبک. ( غیاث اللغات ). || حمام و خانه ای که در آن تنور باشد یا بخاری. ( غیاث اللغات ). خانه زمستانی که در آن آتش و تنور و بخاری افروزند تا گرم شود. ( انجمن آرا ) خانه ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. ( برهان ). خانه ای که تنور و بخاری دارد. ( برهان جامع ). خانه ای را نیز گفته اند که زمین آنرا مانند زمین حمام مجوف کرده باشند و آتش در آن افروزند تا گرم شود و ایام زمستان در آن جا بسر برند. ( برهان ). و بعضی گفته اند خانه ای باشد که زمین آن را مثل زمین حمام مجوف و جهنم ساخته اند، در زمستان آتش افروزندتا گرم شود:
بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن
بتابخانه فرستند شهریاران گاه.فرخی.برفت زحمت گرما بتابخانه خرام
رسید لشکر سرما براو گمار آتش.ادیب صابر.هر دو در تابخانه ای رفتیم
که نبود آشنا هوای رواق.انوری.به زمستان چو تموز از تف آه
تابخانه جگری خواهم داشت.خاقانی.گریه عاشقان ببین ز برون
روز باران بتابخانه در آی.کمال خجندی.ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است
در تابخانه جگر ما چگونه ای.صائب. || در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. ( برهان قاطع ) ( برهان جامع ). در نسخه میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. ( فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ):
سردابه وحشت زمانه
از فر تو گشت تابخانه.خاقانی.دل تابخانه ایست که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیاء.خاقانی.دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند
رختش بتابخانه بالا بر آورم.خاقانی.در چنین فصل تابخانه شاه
داشته طبع چار فصل نگاه.نظامی. || شبستان. کاشانه:

فرهنگ معین

(نِ ) (اِمر. ) ۱ - خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد. ۲ - حمام، گرمابه. ۳ - خانة زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود. ۴ - شبستان.

فرهنگ عمید

۱. ‹تاوخانه، تاوانه› خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی: در چنین فصل تاب خانهٴ شاه / داشته طبع چار فصل نگاه (نظامی۴: ۶۱۱ ).
۲. خانه ای که دیوارهای آن آیینه کاری شده باشد، جام خانه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد. ۲ - آسمان پر ستاره. ۳- خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خان. زمستانی که در آن آتش افروزند. ۴- حمام گرمابه. ۵ - شبستان.

ویکی واژه

خانه‌ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد.
حمام، گرمابه.
خانة زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود.
شبستان.

جمله سازی با تابخانه

ای برق خانه‌سوز که نعلت در آتش است در تابخانه جگر ما چگونه‌ای؟
دیری‌ست تا ریاست اصحاب را به حق اندر کتابخانهٔ اسلاف توست چک
کدام راز که از دل نمی شود معلوم کتابخانه ی صاحبدلان چو گل بغل است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال آرزو فال آرزو فال انگلیسی فال انگلیسی