پاشیدن

پاشیدن به معنای افشاندن، ریختن و پراکنده کردن هر نوع ماده‌ای است. واژه‌های مرتبط با این مفهوم شامل پاشیدنی، پاشنده، افشاننده، پراکنده‌کننده و همچنین پاشیدگی یا پراکندگی می‌باشند. همچنین به عنوان یک فعل در زمان‌های مختلف صرف می‌شود و می‌تواند با قیدها یا صفات گوناگون ترکیب شود تا معنای دقیق‌تری را منتقل کند. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مختلفی به کار رود مانند: پاشیدن رنگ یا ادویه. در نوشتار رسمی و ادبی، بهتر است جملات به گونه‌ای تنظیم شوند که از تکرار بی‌مورد این کلمه جلوگیری شود. برای تقویت مفهوم، می‌توان از واژگان هم‌خانواده یا مترادف مانند پخش کردن یا ریختن استفاده کرد. بسته به سیاق، این کلمه ممکن است بار احساسی خاصی داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

پاشیدن. [ دَ ] ( مص ) پراکندن. پریشیدن. افشاندن. نثار کردن. ریختن. برافشاندن. پاچیدن. ( در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن؛ آب بر روی او افشاندن. تخم در مزرعه پاشیدن؛ تخم در کشتمند افشاندن. نمک و فلفل و نظایر آن بر روی چیزی پاشیدن.

فرهنگ معین

(دَ ) ۱ - (مص م. ) ریختن، پراکنده کردن. ۲ - (مص ل. ) متلاشی شدن.

فرهنگ عمید

۱. ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن.
۲. (مصدر لازم ) ریخته شدن و پراکنده شدن.

فرهنگ فارسی

افشاندن، ریختن وپراکنده ساختن هرچیزی پاشیدنی، پاشنده:افشاننده، پراکنده کنندهریخته شده، پاشیدگی:پراکندگی
( مصدر )( پاشید پاشد خواهد پاشیدبپاش پاشنده پاشیده پاشان پاشش ) ۱- پراگندن پریشیدن افشاندن. ۲- ریختن. پاچیدن پشنجیدن. یا آب پاشیدن. آب زدن جایی را. یا از هم پاشیدن. متلاشی شدن.
پراکندن پریشیدن

ویکی واژه

spruzzare
schizzare
ریختن، پراکنده کردن.
متلاشی شدن.
افشاندن. گستردن. پخش کردن. پاش دادن. ریختن چیزی بشکل اجزای کوچک بر چیزی دیگر.

جملاتی از کلمه پاشیدن

شکر پاشیدن از لب مذهبش بود که دارالملک شیرینی لبش بود
ز هم پاشیدن اوراق دل و جان بکن از جاده ها شیرازه آن
ز خنده لازم گل شد ز بس پریشانی گلاب گشت و جدا زو نگشت پاشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم