خودکامه

کلمه خودکامه در زبان فارسی به معنای فردی است که قدرت را به تنهایی و بدون توجه به نظرات دیگران در اختیار می‌گیرد و به شیوه‌ای استبدادی عمل می‌کند. خودکامگی یا دیسپوتیزم یکی از شیوه‌های حکومتی تمامیت‌خواه است که در آن قدرت سیاسی به دست یک حاکم خودگمارده متمرکز می‌شود. در نظام‌های اینچنینی، اختیارات حاکم بسیار گسترده و دوره حکومت آن‌ها طولانی است و توزیع قدرت به صورت عادلانه انجام نمی‌شود. خودکامگی می‌تواند به شکل یکه‌سالاری توسط یک گروه یا قشر خاص نیز اعمال گردد.

لغت نامه دهخدا

خودکامه. [ خوَدْ / خُدْ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) خودسر. خودمراد. لجوج. مستبد. آنکه هرچه کند بمیل خود کند. کنایه از جبار و طاغی و ظالم

فرهنگ معین

( ~. مِ ) (ص مر. ) ۱ - خودسر. ۲ - شهربان، مرزبان.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که بکام و میل خود رسیده باشد خود سر خود رای. ۲ - هوی پرست هوس جوی.
خودسر خود مراد

جملاتی از کلمه خودکامه

که خودکامه مردیست بی تار و پود کسی دیگر آید نیارد درود
درین چارسو هیچ هنگامه نیست که کیسه بر مرد خودکامه نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم