کلمه خودکامه در زبان فارسی به معنای فردی است که قدرت را به تنهایی و بدون توجه به نظرات دیگران در اختیار میگیرد و به شیوهای استبدادی عمل میکند. خودکامگی یا دیسپوتیزم یکی از شیوههای حکومتی تمامیتخواه است که در آن قدرت سیاسی به دست یک حاکم خودگمارده متمرکز میشود. در نظامهای اینچنینی، اختیارات حاکم بسیار گسترده و دوره حکومت آنها طولانی است و توزیع قدرت به صورت عادلانه انجام نمیشود. خودکامگی میتواند به شکل یکهسالاری توسط یک گروه یا قشر خاص نیز اعمال گردد.
خودکامه
لغت نامه دهخدا
خودکامه. [ خوَدْ / خُدْ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) خودسر. خودمراد. لجوج. مستبد. آنکه هرچه کند بمیل خود کند. کنایه از جبار و طاغی و ظالم
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
خودسر خود مراد
جملاتی از کلمه خودکامه
که خودکامه مردیست بی تار و پود کسی دیگر آید نیارد درود
درین چارسو هیچ هنگامه نیست که کیسه بر مرد خودکامه نیست