تبرزین

تبرزین

سلاح و کاربرد نظامی

تبرزین به عنوان سلاحی به شکل تبر با دسته‌ای آهنی شناخته می‌شود که در زمان‌های گذشته، هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می‌کردند. این نوع سلاح به دلیل طراحی خاصش، به سوارکاران این امکان را می‌داد که در حین حرکت سریع بر روی اسب، به راحتی به دشمنان حمله کنند. تبرزین به عنوان ابزاری برای جنگ و دفاع در نبردها مورد استفاده قرار می‌گرفت و نشان‌دهنده قدرت و مهارت سوارکاران در میدان جنگ بود.

در عرفان و تصوف

همچنین تبرزین نوعی تبر است که درویشان به دست می‌گیرند و به عنوان ابزاری برای قطع تعلقات دنیوی و نماد مبارزه با نفس و هوس‌های دنیوی تلقی می‌شود. درویشان با استفاده از این سلاح نمادین، به دنبال نشان دادن قدرت روحی و اراده قوی خود در راه سلوک و تصوف هستند.

در فرهنگ و ادبیات

تبرزین ممکن است در اشعار و متون ادبی به عنوان نمادی از قدرت و کارایی به کار رود. این نماد در ادبیات فارسی به طور خاص به عنوان نماینده‌ای از شجاعت و دلاوری در میدان جنگ و همچنین به عنوان نمادی از قدرت معنوی و روحی در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی مطرح می‌شود.

لغت نامه دهخدا

تبرزین. [ ت َ ب َ ] ( اِ مرکب ) ( از: تبر، آلت شکستن هیزم + زین ) سلاح. تبر سلاح. تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از برهان ). نوعی از تبر باشد که سپاهیان در زین اسب نگاه دارند. ( غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). تبری است فراخ سر بر زینش بندندو بدان کارزار کنند. ( شرفنامه منیری ). رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. تبری بوده از آلات جنگ که چون جنگیان آن را به زین اسب خود می بستند تبرزین نامیده شد. ( فرهنگ نظام ).کتاب امثال سلیمان 25: 18 که در ارمیا 51: 20 گوپال خوانده شده و در کتاب حزقیال 9: 2 تبر گفته شده است. اسلحه قتاله ای است و در بعضی از این آیات قصد از گرز و گوپال سنگینی میباشد که در جنگ در کار است. ( قاموس کتاب مقدس ص 245 )

فرهنگ معین

(تَ بَ ) (اِمر. ) نوعی سلاح به شکل تبر که در گذشه در پهلوی زین می بستند یا درویشان در دست می گرفتند.

فرهنگ عمید

۱. نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند.
۲. سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند.
۳. [قدیمی] = تبرزد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- نوعی از تبر که سپاهیان در پهلوی زین می بستند و درویشان در دست میگرفتند.۲- نمک سفید بلوری.
تبرزین

جملاتی از کلمه تبرزین

به تیغ و تبرزین بزد گردنش به خاک اندر افگند بیجان تنش
ز زخم تبرزین و گوپال و تیغ ز دریا برآمد یکی تیره میغ
اجل شدگاز و تن آهن حوادث دم زمین‌کوره تبرزین پتک و سر سندان و مرد استاد آهنگر
سر از کین ابر کوهه زین نهید به تیغ و به گرز و تبرزین دهید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم