حکمران

واژه‌ی حکمران در زبان فارسی به فرد یا نهادی اطلاق می‌شود که دارای قدرت و اختیار اداره و مدیریت امور یک کشور، سرزمین یا قلمرو است. در واقع، حکمران کسی است که مسئولیت حکومت، رهبری و تصمیم‌گیری‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را بر عهده دارد.

این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:

«حکم» به معنای تصمیم‌گیری، فرمان، قضاوت و مدیریت.
«ران» که پسوند فاعلی است و به کسی که کاری را انجام می‌دهد اشاره می‌کند.
بنابراین، حکمران یعنی کسی که حکم می‌راند، یعنی کسی که فرمان می‌دهد، مدیریت می‌کند و امور را اداره می‌کند.

نقش و وظایف

حکمران مسئول تنظیم قوانین، نظارت بر اجرای آنها، حفظ امنیت، توسعه و رفاه جامعه و نمایندگی مردم در سطح حکومتی است. وظایف او می‌تواند بسته به نظام حکومتی متفاوت باشد، ولی به طور کلی شامل رهبری سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌شود.

کاربرد در متون ادبی و تاریخی

در ادبیات فارسی، این عنوان معمولاً به شخصی با قدرت و اقتدار اشاره دارد که در عین حال باید عادل، دانا و مدبر باشد. در اشعار و متون کلاسیک، گاهی این کلمه به عنوان نمادی از عدالت، خردمندی و مسئولیت اجتماعی مطرح می‌شود.

لغت نامه دهخدا

حکمران. [ ح ُ ] ( نف مرکب ) آنکه امر و فرمان او مجری شود. فرمانده. فرمانفرما.

فرهنگ معین

(حُ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) حاکم، والی.

فرهنگ عمید

= حاکم

فرهنگ فارسی

حاکم، فرمانروا
( صفت ) حاکم والی فرمانروا.

ویکی واژه

حاکم، والی.

جملاتی از کلمه حکمران

ور کسی از اسم ورسم من زوی جویا شدی گفت کاین شاهی است در اقلیم دانش حکمران
نشسته لشکر خطش به گرد صفحه عارض که دیده مور همی حکمران ملک سلیمان
حکمران آسمان اندر زمین شد جلوه‌گر پادشاه لامکان اندر مکان آمد پدید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب