کال به معنای نرسیده یا نارس است و اغلب در مورد میوهها و محصولات کشاورزی به کار میرود. وقتی گفته میشود میوه کال به این معناست که میوه هنوز به مرحله بلوغ و رسیدگی نرسیده و ممکن است طعم و مزه مطلوبی نداشته باشد. این میوهها معمولاً سفتتر و کمتر شیرین هستند و ممکن است در برخی موارد حتی تلخی یا طعم نامطلوبی داشته باشند. این واژه میتواند در زمینههای دیگر نیز به کار رود، به عنوان مثال در توصیف چیزهایی که به طور کامل توسعه نیافته یا آماده نیستند. به طور کلی، کال به حالتی اشاره دارد که هنوز به پختگی و کمال نرسیده و نیاز به زمان بیشتری برای رسیدن به کیفیت مطلوب دارد.
کال
لغت نامه دهخدا
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این پشت مال کال.امیرخسرو ( از انجمن آرا ). || ( اِ ) زمین شکافته. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || آب کند. ( برهان ) ( آنندراج ). مثل کال یاقوتی خراسان. ( آنندراج ). لغتی است که از فرهنگ نویسان فوت شده است.این لغت از لغات پهلوی شرقی است و خاصه مشهد و خراسان حالیه بوده است. در ادبیات دری بنظر نیامده و درست بمعنی کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند یا خود آب آن را احداث کرده باشد. ( سبک شناسی ج 1 ص 34 ). || جا و مقام و جایگاه چه میانه کال میانه جا را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). میان کاله:
این وصف آن ضیاست که از رشک رای اوست
پشت هلال را که خم است از میانه کال.امیرخسرو دهلوی ( از فرهنگ نظامی ).و رجوع به «میان کاله » شود. || گندنا و کدو. ( برهان ). || نوعی از گل. ( برهان ). || ( اِمص ) گریز. هزیمت. فرار. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). گریختن باشد. چون کسی بگریزد گویند بکالید. ( اوبهی ) پراکندگی. ( ناظم الاطباء ). گریز و فرار نهانی. رجوع به کالیدن شود. ( ناظم الاطباء ). || شکست صف کارزار. ( ناظم الاطباء ).
کال. [کال ل ] ( ع ص ) آنکه به رنج و زحمت افتد. ( المنجد ).
کال. ( اِخ ) دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای، گرمسیر مالاریایی است و 615 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران تأمین میشود محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه های آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
کال. ( اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 11 هزارگزی دژشاهپور کنار راه اتومبیل رو مریوان به رزآب واقع است. دامنه ای، دشت، سردسیر و مالاریائی است. 200 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن عبارت است از غلات، حبوبات، لبنیات و توتون، شغل اهالی گله داری و راه های آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. گودال بزرگ، زمین شکافته.
۲. زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد.
نارس، نرسیده.
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان
فرهنگ اسم ها
معنی: نام همسرشرمیون
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
کال (نوردراین وستفالن). کال ( به آلمانی: Kall ) یک شهر در آلمان است که در اویسکیرشن واقع شده است. کال ۱۱٬۸۹۴ نفر جمعیت دارد.
دانشنامه آزاد فارسی
رشد بافت ترمیمی، حاوی رگ های خونی و یاخته های استخوان ساز. کال استخوانی پس از شکستن استخوان در اطراف دو انتهای شکستگی تشکیل می شود و عامل مهمی در جوش خوردن شکستگی هاست.