نفایس
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) جمع نفیسه: ملکشاه...خزاین و نفایس بر آنجا مخزون و مدفون داشتی.
ویکی واژه
جِ نفیسه؛ چیزهای گران بها و نفیس.
جمله سازی با نفایس
از نفایس بخشی او صد هزار احسان خاص هست روز بذلش اندر ضمن هر انعام عام
سی شتر از نفایس و اجناس جمله نادر به چشم جنس شناس
ز انواع نفایس صد شتروار خراج کشوری بر هر شتر بار
زهر دوروی کشیدند صف و آرایش که هست قیتل رخت و نفایس زیور
ز انواع نفایس هر چه بودش که دادن در بها لایق نمودش