مهذار

لغت نامه دهخدا

مهذار. [ م ِ ] ( ع ص ) بیهوده گوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مهذارة. ( ناظم الاطباء ). هرزه گوی. ( زمخشری ). قبقاب. یاوه سرای. بسیار یاوه گوی. بسیارهذیان. هذیان گوی. هرزه درای. ( از یادداشتهای مؤلف ). ج، مهاذیر. ( مهذب الاسماء ):
نشکند قدر گوهر سخنم
نظم هر دیوگوهر مهذار.خاقانی.- امثال:
المکثار مهذار؛ پرگوی بیهوده گوی است. ( از چهارمقاله با حواشی معین ص 31 ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] (ص. ) بیهوده گوی، یاوه - سرای.

فرهنگ عمید

بیهوده گو.

فرهنگ فارسی

( صفت ) بیهوده گوی یاوه سرای: [ نخواستم که من مهذار گزاف گوی و مکثار باد پیمای باشم. ]

جمله سازی با مهذار

اضحوکه است الکن و مهذار مسخره حد وسط فصاحت مرد است در مقال
نشکند قدر گوهر سخنم نظم هر دیو گوهر مهذار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز