لغت نامه دهخدا
غژک. [ غ ِ ژَ ] ( اِ ) سازی باشد که آن را کمانچه خوانند. ( از برهان قاطع ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) و ( آنندراج ). این لغت را در فرهنگ سروری و سرمه سلیمانی با عین بی نقطه و زای فارسی نوشته اند و گفته اند سازی است که مطربان نوازند، و در جای دیگر به معنی ساز طنبور آمده است. ( برهان قاطع ). نوعی از کمانچه با کاسه بزرگتر. غچک. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). غجک. ( انجمن آرا ):
بس کند زهره سازها بر کار
از پی عیش این مبارک سور
دف و چنگ ورباب و زنبوره
غژک و نای و بربط و طنبور.
نزاری قهستانی ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ).
رجوع به غچک وغجک شود.