عصری

لغت نامه دهخدا

عصری. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عَصر. آخر روز و پسین و نزدیک شبانگاه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عصر شود. || منسوب به عصربن عبیدبن وائله است که بطنی از بلی را تشکیل می دهند. رجوع به عصر ( ابن عبید... ) و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
عصری. [ ع َ ص َ ] ( ص نسبی ) منسوب به قبیله بنی عصر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عصر ( ابن عبیدبن... ) و عَصَر شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آخر روز و نزدیک شبانگاه پسین عصر.
منسوب به قبیله بنی عصر

جمله سازی با عصری

سر ایوان به کیوان می کشد کسری نمی داند که خاک کسری عصریست هر خشتی در ایوانش
اگر مالی که داری صرف کردی کامل عصری بدان مالی که اسباب کمال تست نقصانش
در منابع قدیمی از زندگی او اطلاعی نیست، اما او در عصری زندگی می‌کرد که الهیات مسلمانان در حال رسیدن به اوج خود بود و او در این پیشرفت سهیم بود.
افزون بر آن تمدن قرون وسطی پیش درآمد مستقیم فرهنگ مدرن غربی است. قرون وسطی عصری بود که آداب و رسوم و الگوهای غرب در آن شکل گرفت و بسیاری از چیزها که امروز در نظر ما عادی جلوه می‌کند سر رشته آن مربوط به قرون وسطی است.
مولانا شهوت و شهوت‌رانی را همزاد و همراه بشریت می‌داند و معتقد است که آدمیان در هر عصری مبتلای آنند. به همین دلیل با گفتمان خاص خود به ارائهٔ داستان‌ها و تجاربی تلخ در این زمینه می‌پردازد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیم یعنی چه؟
سلیم یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز