صبیح

اسم پسرانه صبیح یک نام عربی است که به زیبایی، جوانی و دلربایی اشاره دارد. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و منحصر به فرد بودن بدهد و او را به عنوان شخصیتی محترم و دلنشین در جامعه معرفی کند.

معنی اسم 

صبیح به معنای زیبا و دلربا است. این واژه به طور خاص به زیبایی ظاهری و باطنی اشاره دارد و نشان‌دهنده فردی است که دارای جذابیت و زیبایی خاصی است. زیبایی در این نام نه تنها به ظاهر فرد مربوط می‌شود، بلکه می‌تواند به ویژگی‌های شخصیتی و درونی او نیز اشاره داشته باشد. بنابراین، کسی که این نام را دارد، می‌تواند به عنوان فردی مورد توجه و محبوب در جامعه شناخته شود.

صفتی برای جوانان

در زبان عربی، نام صبیح می‌تواند به عنوان صفتی برای جوانان و افرادی که در سنین جوانی قرار دارند، به کار رود. این ویژگی به جوانی، شادابی و سرزندگی اشاره دارد و نشان‌دهنده انرژی و نشاطی است که در این دوران وجود دارد. این نام می‌تواند به فرد یادآوری کند که باید از جوانی خود به بهترین نحو استفاده کند و به دنبال تحقق آرزوها و اهدافش باشد.

تأثیر بر شخصیت

انتخاب نام صبیح می‌تواند تأثیر مثبتی بر شخصیت فرد داشته باشد. این نام به فرد احساس خاص بودن و جذابیت می‌دهد و او را تشویق می‌کند که در زندگی خود به زیبایی و خوبی‌ها توجه کند. همچنین، این نام می‌تواند حس اعتماد به نفس و خودباوری را در فرد تقویت کند و او را به سمت ایجاد روابط مثبت و سازنده با دیگران سوق دهد.

لغت نامه دهخدا

صبیح. [ ص َ ] ( ع ص ) خوبرو و سفیدرنگ. ضد ملیح که سبزه رنگ و نمکین باشد. ( غیاث اللغات ). خوبرو. ( دهار ). صاحب جمال. ( منتهی الارب ). جمیل. زیباروی. وضی ءالوجه. خوبروی. خوشگل: وجه صبیح؛ روئی نیکو. ( مهذب الاسماء ).
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و از مردم استانبول و از کتاب گمرک غلطه است و به سال 1198 هَ. ق. درگذشت. غزلیات و قصائد و تواریخ جامع و دیوان مرتبی دارد. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) وی از صحابه و آزادکرده حویطب بن عبدالعزیز و جد مادری محمدبن اسحاق است وآیه شریفه ٔ: «والذین یبتغون الکتاب مماملکت ایمانکم فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا» ( قرآن 33/24 ) درباره او نازل شده است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) وی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده سعیدبن العاص اموی است. او هنگام تدارک سفر بدر بیمار شد و پیغمبرابوسلمةبن عبدالاسد را فرمود که بر شتر او نشست و درغزوات دیگر خود وی حاضر بود. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) وی یکی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ام المؤمنین ام سلمة و راوی حدیث مشهور: «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالکم » درباره علی و فاطمه و حسن و حسین است. از وی حفید او ابراهیم از فرزند او عبدالرحمان روایت کند. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن المحرث مکنی به ابومریم الحنفی. صحابی است.
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن قاسم کوفی مکنی به ابوالجهم. تابعی است.
صبیح. [ ص َ ] ( اِخ ) مکنی به ابواحمد. تابعی است.
صبیح. [ص َ ] ( اِخ ) مکنی به ابوالوسیم. تابعی و محدث است.

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع. ] (ص. ) خوبرو و سفید چهره.

فرهنگ عمید

۱. سفیدچهره.
۲. خوب رو، زیباروی، خوشگل، صاحب جمال.

فرهنگ فارسی

سفیدچهره، خوبرو، زیباروی، خوشگل، صاحب جمال، صبیح المنظر: خوبرو، خوشرو، صبیح الوجه: خوشرو، زیباروی
( صفت ) خوبرو و سفید چهره مقابل ملیح. یا وجه صبیح. روی نیکو.
وی از صحابه و آزاد کرده حویطب بن عبدالعزیز و جد مادری محمد بن اسحاق است

فرهنگ اسم ها

اسم: صبیح (پسر) (عربی) (تلفظ: sabih) (فارسی: صَبيح) (انگلیسی: sabih)
معنی: خندان و خوشحال، ( به مجاز ) زیبا و شاد

ویکی واژه

خوبرو و سفید چهره.

جملاتی از کلمه صبیح

شد چو نزدیک آن جوانبخت صبیح دید کاندر مهد خون خفته مسیح
طفل غنچه میگشاید لب بهر صبح صبیح بر فراز شاخ چون در دامن مریم مسیح
شتاب شام سیه‌چرده و صباح صبیح بدین درنگِ تو دارد کنایه‌های صریح
وارد صبح ز صوفی طلب و ورد صباح جامی و جام صبوح از کف معشوق صبیح
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد