شهرستانی در مازندران واقع شده است که از شمال به دریای خزر، از جنوب به رشتهکوههای البرز، از شرق به دهستان قشلاق و از غرب به دهستان اوشیان محدود میشود. این شهرستان دارای سواحل دریای خزر، دشتها و جنگلهای وسیع است که بخشی از آن به کشت برنج، مرکبات و چای اختصاص یافته و بخش دیگر به حالت جنگل یا زمینهای بایر باقی مانده است. عرض این شهرستان از حدود یک کیلومتر تا ۹ کیلومتر متغیر است. قسمت مرکزی شهرستان دارای ارتفاعات پوشیده از جنگلهای انبوه است، در حالی که قسمت جنوبی آن شامل نقاط مرتفع با آب و هوای مطبوع و عاری از درختان است که محل ییلاق بسیاری از ساکنان شهرستان به شمار میرود. مهمترین رودهای این شهرستان که از غرب به شرق جریان دارند، شامل صفا رود، چالکرود، دو هزار، سه هزار، ترک رود، کمرگ رود، تیوم، نشتارود، نسا رود، پلنگ آب و کاظم رود میباشند. این شهرستان از ۱۱ دهستان و ۳۲۲ آبادی تشکیل شده و جمعیت آن حدود ۷۲ هزار نفر است. محصولات عمده کشاورزی در دشت شامل برنج، مرکبات، چای، ابریشم، باقلا و انواع سبزیجات میباشد. در مناطق ییلاقی نیز غلات دیمی، حبوبات و لبنیات تولید میشود. شهر شهسوار، مرکز شهرستان، در ۵۳ کیلومتری غرب چالوس و ۱۳۶ کیلومتری شرق رشت واقع شده و در کنار دریای خزر و رود سه هزار قرار دارد.

شهسوار
لغت نامه دهخدا
شهسوار. [ ش َ س َ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) مخفف شاهسوار.فارِس و سوار دلاور و بهادر و پهلوان غازی. ( ناظم الاطباء ). سوار دلیر و ماهر در سواری اسب. ( آنندراج ). سواری بزرگوار و جلد و چالاک و ماهر و استاد در سواری.( یادداشت مؤلف ). رجوع به شاهسوار شود
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* شهسوار فلک: [قدیمی، مجاز] خورشید.
* شهسوار سپهر: = * شهسوار فلک
* شهسوار گردون: = * شهسوار فلک
فرهنگ اسم ها
معنی: سوار دلاور، چالاک و ماهر در اسب سواری، ( = شاه سوار )، ماهر در سوارکاری، ( در قدیم ) ( به مجاز ) شخص بسیار برجسته و ممتاز، شوالیه
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
ویکی واژه
جملاتی از کلمه شهسوار
ای ولی حق به حق ایزد یکتا قسم بر محمد شهسوار لیله الاسری قسم
شهسوار راه غم را دل به منزل میبرد در طریق دوستی پا گر نباشد گو مباش
زشست شهسواری ناوکی تعویذ پر دارم کجا اندیشه از آهنگ صیاد دگر دارم