زیرپا

لغت نامه دهخدا

زیرپا. ( ص مرکب ) زیرپای. مطیع و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ).
- زیرپای آوردن؛ در دو شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی پریدن و پیمودن و بمجاز تصرف کردن، در اختیار گرفتن آمده است:
که سودابه را باز جای آورند
سراپرده را زیرپای آورند.فردوسی.همه مرز را زیرپای آوریم
مراد دل خود بجای آوریم.فردوسی. || باجگزار وذمی. || ( اِ مرکب ) پاپوش و کفش. ( ناظم الاطباء ).
- زیرپا آوردن ادیم یمن؛ عبارت از حاجیان که بعد از ادای حج کفش در پا کنند. ( آنندراج ). رجوع به زیرپایی شود.

فرهنگ فارسی

زیر پای مطیع و فرمانبردار

جمله سازی با زیرپا

💡 شهر پاکان را، ندیدم زیرپا مانند سیل پیری از کوه جوانی تا سرازیرم نکرد

💡 نبیند زیرپا چشمی که افتاده است بر منزل دل حق جو کجا از عالم باطل خبر دارد؟

💡 ز اضطراب به یک جا دمی قرارم نیست سپند شوقم و آتش به زیرپا دارم

💡 زین‌کدورت رنگ بنیادی‌که داری در نظر سایه می‌بینی نمی‌فهمی‌که نورت زیرپاست

💡 من بعد حسرت تو و خاک در نجف کانجا مراد هر دو جهانت به زیرپاست

بیتابی یعنی چه؟
بیتابی یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز