زیبندگی

لغت نامه دهخدا

زیبندگی. [ ب َ دَ /دِ ] ( حامص ) برازندگی. سزاواری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). شایستگی. سزاواری. برازندگی. ( فرهنگ فارسی معین ). شایستگی و لیاقت. ( ناظم الاطباء ):
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانایی و فر و زیبندگی.دقیقی.انجم صفت دگرگرفته
زیبندگیی ز سر گرفته.نظامی.... یکی خوبرویی و زیبندگی.نظامی. || پیرایش و زینت و آرایش. ( ناظم الاطباء ).
- زیبندگی بخش؛ بخشاینده زینت و آرایش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بَ دَ یا دِ )(حامص. ) ۱ - شایستگی. ۲ - برازندگی.

فرهنگ عمید

۱. شایستگی.
۲. برازندگی.

فرهنگ فارسی

۱ - شایستگی سزاواری. ۲ - برازندگی.

ویکی واژه

شایستگی.
برازندگی.

جمله سازی با زیبندگی

💡 درین، صحیفه که زیبندگیست حرف نخست چه فرق گر بنظر، زشت یا که زیبائیم

💡 دویم حرف او چارمین حرف زیبا به زیبندگی چون درخت صنوبر

💡 که طعنه می‌زند ایدون بهشت باغ بهشت ز بس به زینت و زیبندگی بود اندر

💡 زیب فرماندهیش در شکن طرف کلاه نقد زیبندگیش در گره بند قبای

💡 در هر لباس، جوهر زیبندگی خوش است آیینه داغ طرز نمدپوشی من است

💡 که به چندین عفاف وسنگینی داشت زیبندگی و رنگینی

کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
ددی یعنی چه؟
ددی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز