روکاری

لغت نامه دهخدا

روکاری. ( حامص مرکب ) مقابل زیرکاری. مقابل توکاری در کشیدن سیم برق در دیوار. در اصطلاح بنایی و راهسازی، اعمال رویین بنایی یا راهی، مانند کاهگل و سفیدکاری و رنگ کردن در بنا، و سیمان و اسفالت کاری در راه و جاده سازی. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

مقابل زیر کاری. مقابل تو کاری در کشیدن سیم برق در دیوار.

جمله سازی با روکاری

سروکاری دلم با جلوهٔ مستانه‌ای دارد که گل بر خویش می‌پیچد، چو او دستار می‌پیچد
با ابروی توام سروکاری به قبله نیست محراب سجده ساختم این جفت طاق را
جانداران سه دسته می‌شوند: پروکاریوت‌ها، یوکاریوتها، آرکی/باستانیها
نیست در کوی تو کاری، دگران را لیکن با سر کوی تو سلمان، سروکاری دارد
الف) از طریق محدود کردن زیرواحد کوچک ریبوزوم پروکاریوتی: شامل دستهٔ آمینوگلیکوزیدها (مانند جنتامایسین) و دستهٔ تتراسایکلین‌ها می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارین
ارین
کردار
کردار
فکر
فکر
کس کش
کس کش