دنن

لغت نامه دهخدا

دنن. [ دَ ن َ ]( ع اِمص ) کوژپشتی. || پستی و فرورفتگی سینه و گردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
دنن. [ دِ ن َ ] ( اِخ ) شهری با 27449 تن سکنه در شمال فرانسه دارای معادن زغال سنگ وآهنکاری. آنجا میدان پیروزی ( 1721 م. ). فرانسه در جنگ جانشینی اسپانیا است. ( از دایرةالمعارف فارسی ).

فرهنگ معین

(دَ نَ ) (مص ل. ) گوژپشت شدن، خمیده شدن.

ویکی واژه

گوژپشت شدن، خمیده شدن.

جمله سازی با دنن

ان تدننا طوبی لنا ان تحفنا یا ویلنا یا نور ضؤ ناظرا یا خاطرا مخاطرا
نقلست از رسول که مردم معادنند پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
این نکویان که سهی قامت و سیمین بدنند رفته در پیرهنی چون چمن یاسمنند
ایشان کواکبند و تو خورشید روشنی ایشان معادنند و تو یاقوت احمری
تا سر بی مغز خود را بوالفضولان جهان بر خط تسلیم نگذارند، در جان کندنند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سایکو یعنی چه؟
سایکو یعنی چه؟
باری یعنی چه؟
باری یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز