پالش

لغت نامه دهخدا

پالش. [ ل ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از پالودن. افزون شدن و بالیدن و افزایش. ( برهان ). فزونی. افزونی. || تصفیه.

فرهنگ معین

(لِ ) (اِمص. ) تصفیه، پالایش.

فرهنگ عمید

۱. تفحص، جستجو، کاوش.
۲. تصفیه.

فرهنگ فارسی

پالیدن
( اسم ) بالش.افزایش افزونی فزونی.

ویکی واژه

تصفیه، پالایش.

جمله سازی با پالش

کمینهٔ بندهٔ درگه هزار چیپالش کهینه چاکر ایوان هزار خاقانش
زبان دگرگوی و بازوی سخت سر و دست و کوپالشان لخت لخت
چه غم دارد از گرز و کوپالشان که شاید بریدن پی یالشان
ز بهر مطبخ تسلیم هیمه تخت چیپالش برای مرکب اخلاص نعل از تاج خاقانش
از بازیگران آن می‌توان به نانا پالشیکار اشاره کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
دارک
دارک
اگزجره
اگزجره
فال امروز
فال امروز