این واژه به معنای خاطره یا حافظه است و نشاندهنده توانایی ما در به یادآوری تجربیات و احساسات گذشته میباشد. این واژه در گذشته معانی دیگری نیز داشته است، از جمله ذکر نام خدا یا یادآوری نام افراد. در واقع، این واژه به نوعی ارتباط ما با گذشته و ماندگاری نامها و خاطراتی است که برای ما اهمیت دارند. همچنین، در زمانهای قدیم، این واژه به معنای بیداری نیز به کار میرفته است، که نشاندهنده آگاهی و حضور ذهن در لحظه بوده است. در کل، یاد نه تنها به ما کمک میکند تا آنچه را که گذشت به یاد آوریم، بلکه به ما امکان میدهد تا نام افرادی که در زندگیمان تأثیرگذار بودند را نیز زنده نگه داریم. این مفهوم به نوعی پیوندی عمیق با هویت ما و تاریخچهامان دارد.
یاد
لغت نامه دهخدا
تا تازه کرد یاد اوائل بدین خویش
تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود.دقیقی.به ایران همه خوبی از داداوست
کجا هست مردم همه یاد اوست.فردوسی.شهنشاه بهرام داماد تست
به هر کشوری زین سپس یاد تست.فردوسی.دگر شارسان اورمزد اردشیر
که گردد ز یادش جوان مرد پیر.فردوسی.سر از راه پیچیده و داد نی
ز یزدان و نیکی به دل یاد نی.فردوسی.گر افزون شود دانش و داد من
پس از مرگ روشن شود یاد من.فردوسی.تو فرزند خوانش نه داماد من
بدو تازه کن در جهان یاد من.فردوسی.چو از یاد یزدان بپرداختند
بر آن نامدار آفرین ساختند.فردوسی.گیاه در و دشت تو سبز باد
مبادا ز تو بر دل یوز یاد.فردوسی.چنان بد که ضحاک خود روز و شب
به یاد فریدون گشادی دو لب.فردوسی.اگر همنبرد تو باشد پلنگ
بدرد بر او پوست از یاد جنگ.فردوسی.کتابهای یونان از یاد او خالی اند. ( التفهیم ص 193 ).
وقت خزان بیادرزان شد دلم فراخ
وقت بهار شاد به سبزه و گیا شدم.ناصرخسرو.ز یاد مرگ غافل چون نشینی
چو با افتادگان آخر قرینی.ناصرخسرو.و هر گاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هر آینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند... و با یاد آخرت الفت گیرد... ( کلیله و دمنه ).
چون بیاد مارسی دستی بگرد خود برآر
گر همه سنگی به دست آید ترا آن هم فرست.خاقانی.از جفتی غم به یاد غصه
دل حامله گران ببینم.خاقانی.گفتی که دهان به هفت خاک آب
از یاد خسان بشوی شستیم.خاقانی.نوا سازی دهندت باربد نام
که بر یادش گوارد زهر در جام.نظامی.هر چه نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به.نظامی.چند حدیث فلک و یاد او
خاک تهی بر سر پرباد او.نظامی.منم یاری که بر یادت شب و روز
جهان سوزم به فریاد جهانسوز.نظامی.
فرهنگ معین
(پس. ) دارای معنی قبول فعل: بنیاد، فریاد، زامیاد.
فرهنگ عمید
۲. خاطره.
* یاد آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به خاطر آمدن.
* یاد آوردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) = * به یاد آوردن
* یاد دادن: (مصدر متعدی )
۱. آموختن کاری به کسی، تعلیم دادن.
۲. [قدیمی] یادآوری کردن.
* یاد داشتن: (مصدر متعدی )
۱. به خاطر داشتن.
۲. بلد بودن، آگاه بودن.
۳. [قدیمی] از بر داشتن.
* یاد رفتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] صحبت کردن دربارۀ کسی.
* یاد کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. بیان کردن.
۲. به خاطر آوردن.
۳. طلب کردن.
* یاد گرفتن: (مصدر متعدی )
۱. آموختن، فراگرفتن کاری.
۲. از بر کردن.
* از یاد بردن: فراموش کردن.
* از یاد رفتن: فراموش شدن.
* به یاد آوردن: به خاطر آوردن.
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: خاطره، حافظه، یادآوری، ( درقدیم ) بر زبان آوردن نام خدا، ذکر، ( در قدیم ) بر زبان یا به قلم آوردن نام کسی، ذکر نام، ( در قدیم ) بیداری
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
دارای معنی قبول فعل: بنیاد، فریاد، زامیاد.
حافظه، ذهن.
آموزش، تعلیم.
بیدا
اندیشه،
خاطر.؛ ~ کسی دادن کسی را آموزس دادن.
جمله سازی با یاد
به فرض مغرب اگر یاد هیات تو نماید چو لقمه بند شود مهر در دهانش و لرزد
صد غم ز غم پیاله ستاند به یاد من صد غصه تیغ تیز کند در عناد من
در غم فردا سرآمد شادی امروز ما یاد شنبه تلخ بر طفلان کند آدینه را