گوهردار

لغت نامه دهخدا

گوهردار. [ گ َ / گُو هََ ] ( نف مرکب ) دارای گوهر. دارای جواهر:
خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من، ای بحر گوهردار من.مولوی ( کلیات شمس ). || دارای نژاد. اصیل. نژاده. || دارای جوهر چنانکه تیغ و شمشیر و جز آن. جوهردار:
جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد
دست و تیغش هر دو گوهربار و گوهردار باد.امیرمعزی ( از بهار عجم ).

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) شمشیر آب داده و جوهردار.

فرهنگ عمید

۱. دارای گوهر.
۲. [مجاز] دارای نژاد نیک، اصیل.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارای گوهر خداوند جواهر. ۲ - دارای نژاد نیک نژاده اصیل. ۳ - دارند. جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن ) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد ( معزی )

ویکی واژه

شمشیر آب داده و جوهردار.

جمله سازی با گوهردار

💡 تا تو را دادست یزدان هیبت و فرّ علی تیغ گوهردار را چون ذوالفقاری کرده‌ای

💡 گر ز چاه جاه خواهی تا برائی مردوار چنگ در زنجیر گوهردار عنبر بار زن‌

💡 وان زدوده تیغ‌ گوهردار او چون صیقل است کز دل کفار زنگ کر بزداید همی

💡 تیغ‌ گوهردار تو بی جنگ دارد فعل شیر کلک عنبر بار تو بی‌زهر دارد شکل مار

💡 تیغ‌گوهردار او از آسمان آمد مگر زانکه زخمش بر مخالف هست زخم ذوالفقار

💡 بحر گوهردار را صائب بود تلخی بجا چین مناسب نیست از ابروی دربان وا شود

خویش یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز