گوارد

لغت نامه دهخدا

گوارد. [ گ ُ رِ ] ( ص ) گوارا و خوش آیند درذائقه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(گُ ) (مص مر. اِمص. ) هضم.

فرهنگ فارسی

( مصدر و اسم ) هضم.

فرهنگستان زبان و ادب

{assimilation , magmatic assimilation, magmatic dissolution} [زمین شناسی] یکی شدن بیگانه سنگ ها و اجزای شیمیایی آنها با توده ای از ماگما و هضم آنها در ماگما

جمله سازی با گوارد

من و مجلس غم اکنون که ز بزم شادمانی نه دلم همی گشاید نه میم همی گوارد
با آن که می‌رسانی، آن بادهٔ بقا را بی تو نمی‌گوارد، این جام باده ما را
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد
ابرت نبات بارد جورت حیات آرد درد تو خوش گوارد تو درد را مپالا
گر تلخ گفت شیرین فرهاد می پسندد ور زهر می فرستد چون نوش می گوارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال ابجد فال ابجد فال اوراکل فال اوراکل استخاره کن استخاره کن