گروه

گروه

گروه، به مجموعه‌ای از افراد یا اشیاء گفته می‌شود که ویژگی‌های مشترکی دارند یا به نوعی با یکدیگر مرتبط هستند. در علم، این مجموعه ها می‌توانند شامل موجودات زنده، اشیاء، اعداد یا هر نوع دیگری از عناصر باشند که بر اساس معیار خاصی دسته‌بندی شده‌اند. به عنوان مثال، در زیست‌شناسی، می‌توان به گروه‌های جانوری یا گیاهی اشاره کرد که بر اساس ویژگی‌های زیستی و ژنتیکی مشترک طبقه‌بندی می‌شوند.

در علوم اجتماعی، گروه‌ها می‌توانند شامل دسته‌بندی اجتماعی، فرهنگی یا حرفه‌ای باشند که افراد بر اساس علایق، ارزش‌ها یا اهداف مشترک به آن‌ها تعلق دارند. به عنوان مثال، یک گروه ورزشی شامل افرادی است که به یک ورزش خاص علاقه‌مندند و به طور منظم در فعالیت‌های ورزشی شرکت می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

گروه. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، واقع در 58 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی باختر راه مشهد به ارداک. هوای آن سرد و دارای 171 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
گروه. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، واقع در 108هزارگزی شمال باختری مشهد و 20هزارگزی شمال خاوری رادکان. هوای آن سرد و دره است. دارای 462 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
گروه. [ گ ُ ] ( اِ ) پهلوی، گره ( دسته، گروه ). ارمنی، گره ( ملت، جمعیت ). بلوچی، گرف. ایرانی باستان، ظاهراً گروثوه. کردی، کوروه ( اجتماع اشخاص ). ( حاشیه برهان چ معین ).جماعت مردم را گویند و به عربی قوم خوانند. ( غیاث ) ( برهان ). جماعة از مردم و غیره از سایر حیوانات. ( آنندراج ). جماعت مردم و غیر آن. ( انجمن آرا ). طائفه. جمعیت. دسته. امت. ثله. رهط. زمره. حزب. فرقه. فریق. فئه. عصبه. فوج. قبیله: و مغرب وی گروهی از خرخیزیانند. ( حدود العالم ). و کوفیانند و ایشان هفت گروهند و هر گروهی را مهتری است. ( حدود العالم ).

فرهنگ معین

(گُ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - دسته، جمعیت. ۲ - امت، فرقه. ۳ - واحدی از سربازان شامل ۹ نفر. ۴ - امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقة کار که خود به چند پایه تقسیم می شود. ۵ - اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمة انگلیسی دپارتمان یعنی جزوی از دانشگاه

فرهنگ عمید

۱. جماعت.
۲. جمعی از مردم.
۳. دسته ای از حیوانات.
* گروه خونی: (پزشکی ) نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتی ژن های خاص، بر سطح گلبول های قرمز تقسیم بندی می شود، و شامل گروه های a، b، ab و o است.

فرهنگ فارسی

دهستانی است از بخش ساردوئیه جیرفت واقع در شمال ساردوئیه. کوهستانی و سردسیر دارای ۱۵٠٠ سکنه از ۳۶ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. محصول آن غله و لبنیات است.
جماعت، جمعی ازمردم، دستهای ازحیوانات، گره وگروهه وگروزه نیزگفته شده
( اسم ) ۱ - دسته ای از مردم جماعت جمع: گروهان: مسعود گفت او بازار خویش تیز می کند و گروهی ترکان را چه محل و قدر تواند بود. ۲ - طایفه قبیله. ۳ - واحدی از سربازان که در عصر پهلوی اول شامل سه جوخه دو جوخ. تیرانداز و یک جوخ. آتش ) و هر دسته ( رسد ) شامل دو گروه بود سپس هر گروه شامل دو جوخه و هر دسته شامل سه گروه شد. امروزه گروه شامل ۹ تن است ( دو تیم ۴ نفری و یک فرمانده گروه ). یاگروه آموزشی. اصطلاحی است که در دانشگاه بجای یعنی جزوی از دانشگاه که در آن دروس مشابه و مربوط بیکدیگر تدریس میشود اطلاق کنند مثلا گروه آموزشی ادبیات فارسی گروه آموزشی تاریخ گروه آموزشی جغرافی.

فرهنگستان زبان و ادب

{phrase} [زبان شناسی] واحدی نحوی بزرگ تر از واژه و کوچک تر از بند که هستۀ آن مقوله ای نحوی از جنس همان واحد است
{commission} [عمومی] گروهی موقت یا دائمی و درعین حال ملی و جهانی که از سوی دولت یا سازمانی رسمی برای رسیدگی به امری مأمور می شود و رسماً موظف است دربارۀ موضوع مربوط پژوهش و تحقیق کند؛ ممکن است پژوهش و تحقیقات به معنی اعم آن باشد، یا جنبۀ قضایی و داوری داشته باشد...
[عمومی] ← بخش 2
{group} [ریاضی، علوم نظامی] [ریاضی] مجموعه ای با یک عمل دوتایی شرکت پذیر که دارای عنصر همانی باشد و هر عنصر آن وارون داشته باشد [علوم نظامی] یگانی راهکنشی و اداری انعطاف پذیری که از دو یا چند گردان تشکیل می شود و شامل یگان های پشتیبانی رزمی و پشتیبانی خدمات...
{platoon} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] دسته ای از وسایل نقلیه که به دلیل وضعیت چراغ های راهنمایی یا هندسۀ راه با یکدیگر حرکت می کنند
{section , choir} [موسیقی] سازهای هم خانواده در یک سازگان/ ارکستر
[علوم نظامی] ← جوخه

جملاتی از کلمه گروه

اعرابئی به پرده ی کعبه درآویخته بود که: خداوندا، گروهی که با زبانشان به تو ایمان آوردند تا خونشان محفوظ ماند، آنچه خواستند، به دست آوردند. و ما اما با دلهامان به تو ایمان آورده ایم که ما را از عذاب خویش پناه دهی، پس ما را نیز به آرزویمان برسان.
در آن سپاهی با توپ‌های گردون کوب برآن گروهی با تیرهای خارا در
مردم ایمن شده به دشت و به کوه ناز و عشرت‌کنان گروه گروه
و روز سه‌شنبه بیستم این ماه بوالحسن عراقی دبیر را خلعت و کمر زر دادند بسالاری کرد و عرب و برادرش را بوسعید خلعت دادند تا نایب او باشد و خلیفت‌ بر سر این گروه و با ایشان بخراسان رود تا آنگاه که بوالحسن بر اثر وی برود.
قالَ گفت خدای: فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ آن زمین بر ایشان حرام ساختم، أَرْبَعِینَ سَنَةً چهل سال، یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ تا سامان گم کرده می‌باشند و راه نیابند بیرون شدن را، فَلا تَأْسَ، پس تو اندوه مبر، عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (۲۶) برین گروه که از طاعت داری بیرون شدگانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم