گذرا
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) گذرنده: ماریگ ته جوییم شما آب گذرا. ۲ - زود گذر موقت.
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
زودگذر، موقت.
جمله سازی با گذرا
از سخن بزرگان: اگر عمر خویش درگرد آوردن بگذرانی، کی بخوردن خواهی پرداخت؟
به غم این یک دو نفس را گذراندن ستم است خنده صبح به دلگیری شام است اینجا
ای دل غم ایام بگو چند توان خورد بسیار مخور غصّه که عالم گذرانست
نگردد تشنه در گرمای صحرای قیامت هم به خاطر بگذراند هر که لعل آبدارش را
فرش دولت گستراند هر که او دارد هنر آب جیحون بگذراند هر که او داند شناه