کره چربی جامد زردرنگ و خوراکی است که از شیر تهیه میشود. در روشهای سنتی، برای نگهداری شیر، از خامه و کره استفاده میکردند. در اواخر قرن نوزدهم، با اختراع جداکنندههای مرکز گریز، تولید صنعتی امکانپذیر شد؛ این دستگاه به جداسازی سریع خامه از شیر کمک میکرد. در این روش، کره از طریق یک فرآیند مکانیکی و با استفاده از بخار تولید میشد. امروزه، آن بهصورت پیوسته تولید میشود که این روش در خلال جنگ جهانی دوم در آلمان طراحی شد. در این فرآیند، خامه از شیر جدا شده و شیر بیچربی تفکیک میشود؛ سپس کره شسته و نمک زده میشود و در نهایت، عملآوری میشود تا یک محصول یکنواخت به دست آید. در این مرحله، رنگ و طعمدهندهها نیز به آن اضافه میشود. آماده بهصورت مداوم از دستگاه خارج شده، قالبگیری و برای بستهبندی آماده میشود. در بریتانیا، معمولاً میزان ویتامین A در هر ۱۰۰ گرم در تابستان ۱,۳۰۰ میکروگرم و در زمستان ۵۰۰ میکروگرم است. ترکیبات آن شامل حدود ۸۲ درصد چربی، ۰.۴ درصد پروتئین و تا ۱۶ درصد آب میباشد.
کره
لغت نامه دهخدا
- طوعاً او کرهاً؛ از روی میل و رغبت یا از روی کراهت. ( ناظم الاطباء ).
|| ( ص ) شتر سخت سر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتر سخت. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
کره. [ ک َ / ک ُ ] ( ع اِمص )سختی و مشقت. یقال: قمت علی کُره؛ ای مشقت ( منتهی الارب )؛ به زحمت و مشقت برخاستم. ( ناظم الاطباء ). مشقت و گفته اند کلمه بفتح اول به معنی اکراه است و به ضم به معنی مشقت. ( از اقرب الموارد ). || فعلته کَرهاً؛ یعنی اکراهاً. زجاج گوید: هرچه را در قرآن کُره توان خواند فتح آن هم جایز است مگر قول خدای تعالی در سوره بقره: کتب علیکم القتال و هو کُره لکم. ( قرآن 216/2 ) ( از اقرب الموارد ). || اباء. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). امتناع. ( ناظم الاطباء ). || امتناع من حیث العقل و من حیث الطبع و من حیث الشرع. ( ناظم الاطباء ).
کره. [ ک َرْه ْ / ک َ رِه ْ ] ( ع ص ) ناپسند و ناخوش و ناخواست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مکروه. ( اقرب الموارد ). رجوع به مکروه شود. ناخوشایند. کَرِه؛ به معنی کریه است. ( از اقرب الموارد ). کریه و نامرغوب. ( غیاث اللغات ). رجوع به کریه شود.
کره. [ ک ُرْه ْ] ( ع ص ) دشوار. ( از ناظم الاطباء ). || چیزی که خود شخص آن را ناپسند دارد. || ( اِمص ) زبردستی. ( یادداشت مؤلف ). || زور. ( یادداشت مؤلف ). قهر و جبر. ( ناظم الاطباء ):
مال خدایگان بستاند به عنف و کره
از دست منکرانی چون منکر و نکیر.فرخی.چو مردم بخرد آبروی را همه سال
به کره بنده اینیم و چاکر آنیم.مسعودسعد.
کره. [ ک َ / ک ُرْه ْ ] ( ع مص ) کَراهة. کراهیة. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مَکرَهة. ناپسند داشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). مقابل دوست داشتن. ( از اقرب الموارد ). دشخوار داشتن. ( تاج المصادر ). || دشوار شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 81 ). رجوع به کراهة شود.
کره. [ ک ُ ] ( اِ ) اسم گیاه اشق است. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اشق شود.
کره. [ ک َ رَ / رِ ] ( اِ ) مسکه را نیز گویند و آن روغنی باشد که از دوغ گیرند. ( برهان ). چربی که از شیر یا دوغ به دست کنند. روغن ناگداخته. زَبد. ( یادداشت مؤلف ). چربی که از چرخ کردن شیر در چرخهای کره گیری حاصل شود ویا پس از تُلُم زدن دوغ، آن را جمع کنند و به مصرف رسانند. گاهی نیز کره را از خامه تهیه کنند بدین طریق که ابتدا خامه شیر را گیرند و پس از آن خامه ها راتحت فشار قرار دهند تا شیر و مایعات آن خارج شود و تبدیل به کره گردد. ( فرهنگ فارسی معین ):
فرهنگ معین
(کُ رِ ) [ ع. کرة ] (اِ. ) هر جسم گرد.
(کَ رِ ) (اِ. ) چربی ای که از ماست و دوغ و خامه گرفته می شود.
(کُ رُِ ) (اِ. ) ۱ - بچة چهارپایان. ۲ - کودک، فرزند (به لحن تحقیر ).
(کُ رْ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) ناپسند داشتن. ۲ - (اِمص. ) کراهت، نفرت.
(کَ رَ یا رِ ) (اِ. ) خانة عنکبوت.
فرهنگ عمید
چرک و کثیفی، به ویژه در دست و پا.
دفعه، مرتبه، بار.
۱. هر جسم مستدیر، گوی: کرۀ زمین.
۲. (نجوم ) سیاره.
بچۀ چهارپا، به ویژه الاغ یا اسب.
کراهت.
فرهنگ فارسی
( اسم ) زنگار مانند ی که بر روی نان و میوه و مانند آنها نشیند.
آواز کشیده شدن پای روی زمین یا خنده بلند و ممتد.
دانشنامه آزاد فارسی
کره (حقوق). کُرْه (حقوق)(duress)
در قانون، اِعمال خشونت، یا زندانی کردن، با تهدید به این امور برای وادار کردن فردی، به رغم میل خودش، به تن دادن به توافقی، یا اقدام به عملی. ممکن است مستقیماً به فرد یا نزدیکان وی (اعم از همسر و والدین و فرزندان) اعمال شود. هر فردی که در این شرایط قراردادی را امضا کند حق دارد آن را فسخ کند و از تعهدات آن آزاد شود.
کره (ریاضیات). کُرِه (ریاضیات)(sphere)
کُرِه
در هندسه، شیء کاملاً گردی که همۀ نقاط روی سطح آن از نقطه ای، با نام مرکز، به یک فاصله اند. این فاصله را شعاع می نامند. حجم کره ای به شعاع r برابر با (فرمول ۱)، و مساحت سطح آن برابر با ۴πr۲ است.فرمول ۱ (تصویر):
جملاتی از کلمه کره
گفت آن بر من چو روز روشنست میشناسم باد خرکرهٔ منست