کراسی

لغت نامه دهخدا

کراسی.[ ک َ / ک َ سی ی ] ( ع اِ ) ج ِ کُرسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرسی شود.

فرهنگ معین

(کَ یّ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ کرسی.

فرهنگ عمید

=کرسی۱

فرهنگ فارسی

جمع: کرسی

ویکی واژه

جِ کرسی.

جمله سازی با کراسی

او عاقبت در ۱۴ دسامبر ۱۹۸۹ در سن ۶۸ سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت. ساخاروف به عنوان قهرمان دموکراسی و حقوق بشر در شوروی شناخته می‌شود.
إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ ای عند النّار جلوس یعذّبون المؤمنین. قال مجاهد: کانوا قعودا علی الکراسیّ عند الاخدود.
یاللعجب جماعت دیموکراسیان ننهاده فرق مصدر واسم وادات را
در ۲۵ ژوئن تجمع معترضان تایلندی در «بنای دموکراسی» واقع در مرکز تاریخی شهر بانکوک آغاز شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس
استیصال
استیصال
کص
کص
متعبد
متعبد