ژاله

تگرگ یا ژاله، نوعی بارش است که شامل قطرات یخ‌زده باران می‌شود که از آسمان به زمین می‌افتند. این پدیده به دلیل تغییرات ناگهانی دما رخ می‌دهد و معمولاً در فصل بهار باعث آسیب به درختان و محصولات کشاورزی می‌شود و به عنوان یکی از آفات آسمانی شناخته می‌شود. تگرگ زمانی شکل می‌گیرد که هوای مرطوب به لایه‌های بالاتر و سردتر جو برخورد می‌کند و ذرات بخار آب یخ می‌زنند. قطر دانه‌های تگرگ معمولاً بین ۵ تا ۵۰ میلی‌متر است و بیشتر از ابرهای کومولونیمبوس، که اغلب با رعد و برق همراه هستند، بارش می‌کند. هر دانه تگرگ دارای یک هسته مرکزی سفیدرنگ است که با رشته‌های سفیدی احاطه شده و این رشته‌ها نیز با یک لایه نازک یخ پوشیده شده‌اند. دانه‌های کوچک تگرگ به نام سرماریزه شناخته می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

ژاله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) تگرگ را گویند و سبب آن چنان است که چون بخار بهوا رود و سرمادر او اثر کند غلیظ شود و قطره باران گردد و در محل فرودآمدن فعل برودت در او زیاده تأثیر کند او را بفشرد و یخ بندد. ( برهان ). ژاله را بتازی برد گویند.( ذخیره خوارزمشاهی ). ( کذا در لغت نامه مقامات حمیدی ). حب الغمام. سنگچه. یخچه. سنگک. ( حاشیه نسخه اسدی نخجوانی ). تگرگ را نیز گویند. ( اسدی )

فرهنگ معین

(لِ ) [ سنس. ] (اِ. ) ۱ - شبنم. ۲ - تگرگ. ۳ - باران.
( ~. ) (اِ. ) چند قطعه چوب و تخته که به خیک های باد کرده بندند و در آب اندازند و روی آن نشینند و از آب گذر کنند، جاله.

فرهنگ عمید

۱. قطره ای که روی برگ گل یا گیاه قرار می گیرد، شبنم: ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گل بوی عرق کردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶ )، ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که به رخسار یار من باشد (بهرامی: شاعران بی دیوان: ۴۰۵ ).
۲. [قدیمی] تگرگ.
۳. [قدیمی] باران تند با قطره های درشت: ز بس نیزه و گرز و گوپال و تیغ / تو گفتی همی ژاله بارد ز میغ (فردوسی: ۳/۲۲۹ ).
چند تکه چوب و تخته که به خیک های بادکرده می بستند و در آب می انداختند و برای عبور از آب، روی آن می نشستند: چه آب سیلی گر ژاله برگرفتی مرد / چه آب جویی گر پیل برگرفتی بار (فرخی: ۶۴ ).

فرهنگ فارسی

ژان - لوئی - نیکلا مجسمه ساز فرانسوی ( و. پاریس ۱۸٠۲ - ف. ۱۸۶۶ م. )
شبنم، به معنی تگرگ وباران تندباقطره های درشت، جاله: چندتکه چوب که به خیکهای بادکرده می بندند
( اسم ) چند قطعه چوب و تخته که به خیکهای باد کرده بندند و در آب اندازند و روی آن نشینند و از آب گذر کنند جاله.
مجسمه ساز فرانسوی متولد در پاریس بسال ۱۸٠۲ و متوفی بسال ۱۸۶۶ میلادی.

فرهنگ اسم ها

اسم: ژاله (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: žāle) (فارسی: ژاله) (انگلیسی: zhale)
معنی: شبنم، قطره باران، تگرگ، قطره ی باران، باران

جملاتی از کلمه ژاله

با سبکروحان گرانی کردن از انصاف نیست جلوه شبنم کند بر چهره گل ژاله ام
خیز که گل روی‌ خود به‌ ژاله‌ فروشست تاکه نماز آورد به رب مشارق
زریدکان سرایی چو ژاله بر سر آب بدان کناره فرستاد کودکی سه چهار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم