نه چشم گشتهای تو و ده گوش گشته جان دردم به شش جهت که تو دمساز هر ششی
نه چشم گشتهای تو که بیآگهی ز خویش ما را حجاب دیده و دیدار آگهی
گهر را که بر تاج و تخت است امید به راه صدف، چشم گشته سفید
بگرد خاک میگردی ز اسرار ولی از چشم گشته ناپدیدار
همه تن چشم گشته ام ای عشق تا نمائی جمال خود را تو
تا تو باز آئی به دولت او بود ساعت شمر روی گشته چون زریر و چشم گشته چون شمر