چام

لغت نامه دهخدا

چام. ( اِ ) بمعنی چم و خم باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). || قر و غربیله. رفتاری از روی ناز. مؤلف آنندراج نویسد: «... و از این روی رفتار بناز و وقار را چمیدن و چامیدن نیز گویند» و مؤلف فرهنگ نظام نویسد: «... خرامیدن بناز را از این جهت چامیدن و چمیدن گویند که شخص در حالت ناز، چم و خم میرود». || گردونی که کاه از غله بدان جدا کنند. رشیدی گفته: «از این جاست که گردونی را که کاه را از غله بدان جدا کنند چام گویند چه بواسطه حرکت دوری گویا چم و خم دارد و گاهی می چمد. ( آنندراج ). گردونی که زارعان با آن غله را از کاه جدا میکنند. ( فرهنگ نظام ). || کژی. || دانه. || گره. || دگمه. || چین. || نورد. || روش و طریقه. || دره. || زمین پست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ. ) خم، پیچ و خم.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خم پیچ و خم.
قرو غربیله. رفتاری از روی. یا گردونی که کاه از غله بدان جدا کنند. یا کژی. یا دانه. یا گره. یا دکمه. یا روش و طریقه. یا دره. یا زمین پست.

ویکی واژه

خم، پیچ و خم.

جمله سازی با چام

شیبانی اگر خواندی این چامه نگفتی «‌زردشت گر آتش را بستاید در زند»
جامه چینی او را نه چگونه است و نه چون همه را چام شرابست ورا جام سراب
شهریارا روزگارِ دولتت بادا دراز آنچنان کاین چامه چون عمرِ عَدُویَت شد تقصیر
مدیر امر شو زین چامه یعنی آیه وحدت که من پی بردم از خاک در شمس خراسانش
الفن-چام ۹۳٫۶۴ کیلومترمربع مساحت و ۹٬۴۷۲ نفر جمعیت دارد.
آن زجاجی چامه هر شب بر تو می‌سازد حلال خون خود تا بادلارایان بیارامی به کام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کیری
کیری
میلف
میلف
شیمیل
شیمیل
فال امروز
فال امروز