چالاک

چالاک به معنای شخصی است که در انجام کارها چابک و تند عمل می‌کند. این واژه نشان‌دهنده سرعت و مهارت در انجام امور است. علاوه بر این، در گذشته به افرادی که دارای قامت بلند و آراسته بودند نیز اطلاق می‌شد. چالاک می‌تواند به معنای بزرگوار و با وقار نیز به کار رود. به طور کلی، این واژه به ویژگی‌های مثبت و توانمندی‌هایی اشاره دارد که فرد را در انجام وظایف و فعالیت‌ها برتر می‌سازد. در دنیای امروز، چالاکی به عنوان یک صفت برجسته شناخته می‌شود که در بسیاری از زمینه‌ها از جمله ورزش، شغل و حتی روابط اجتماعی اهمیت دارد. افراد چالاک معمولاً به دلیل توانایی‌های خود در مدیریت زمان و انجام سریع کارها مورد تحسین قرار می‌گیرند.

لغت نامه دهخدا

چالاک. ( ص ) چابک. ( فرهنگ اسدی ). ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) جَلد. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چست. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). تیز. ( ناظم الاطباء ). تند در کار. ( فرهنگ نظام ). جَلد کار. ( ناظم الاطباء ). تند. فرز. سبک. قیچاق. قچاق:
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.عنصری ( از فرهنگ اسدی ).امسال که جنبش کند این خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک.منوچهری.آهسته تر ای سوار چالاک
بر دیده ما متاز چندین.خاقانی.بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب.خاقانی.ز آن جمله آهوان چالاک
بود آهوکی عجب شغبناک.نظامی.چو نام هم شنیدند آن دو چالاک
فتادند از سر زین بر سر خاک.نظامی.جوانی خردمند و فرزانه بود
که در وعظ چالاک و مردانه بود.سعدی ( بوستان ). || دزد مردکش. ( فرهنگ اسدی ). دزد و خونی. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دزد و راهزن و خونی. ( ناظم الاطباء ). دزد آدم کش. ( فرهنگ نظام ):
گفت کاین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند.عنصری ( از فرهنگ اسدی ). || جای بلند. ( حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ). بمعنی جای بلند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). منزل مرتفع. ( ناظم الاطباء ). بلند. رسا. بالا بلند. مرتفع:
بدو بر یکی قلعه چالاک بود
گذشته سرش بر ز افلاک بود.اسدی ( از فرهنگ اسدی ).بسکه سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سر و چالاک توام.خاقانی.ای قدر عنبر کم شده ز آن زلف سردرهم شده
وی قد خوبان خم شده پیش قد چالاک تو.خاقانی.جز آن چاره ندیدآن سرو چالاک
کز آن دعوی کند دیوان خود پاک.نظامی.شنیدم کآب خفتد زر شود خاک
چرا سیماب گشت آن سرو چالاک.نظامی.ای که از سرو روان قد تو چالاکتر است
دل بروی تو ز روی تو طربناکتر است.سعدی ( بدایع ).ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند بود الا نظر پاکت.سعدی.

فرهنگ معین

(ص. ) چست، جلد، زرنگ.

فرهنگ عمید

۱. چست وچابک، جلد، زرنگ: آهسته تر ای سوار چالاک / بر دیدۀ ما متاز چندین (خاقانی: ۶۵۲ ).
۲. [قدیمی] بلند: بدو بر یکی قلعه چالاک بود / گذشته سرش بر ز افلاک بود (اسدی: لغت نامه: چالاک ).

فرهنگ فارسی

چست وچابک، جلد، رنگ، بلندوجای بلندهم گفته اند
( صفت ) ۱- چست چابک جلد زرنگ. ۲- جای بنلد محل مرتفع.
چابک. جلد. چست. تیز. جلد کار. تند. فرز. سبک. قیچاق. قچاق.

فرهنگ اسم ها

اسم: چالاک (پسر) (فارسی) (تلفظ: čālāk) (فارسی: چالاک) (انگلیسی: chalak)
معنی: چابک، تند و تیز، سریع، دارای سرعت و مهارت در عمل، ( در قدیم ) بلند، آراسته، بزرگوار

ویکی واژه

چست، جلد، زرنگ.قبراق. چابک. ورزیده.
چابک
تند و فرز

جمله سازی با چالاک

از جلوهٔ مستانهٔ آن سرو قباپوش چالاکتر از سیل بهاران شودم اشک
چو چالاکان ز خلد و دوزخ آزاد چو ناپاکان ز نور و نار فارغ
که دریا را شکافیدن بود چالاکی موسی قبای مه شکافیدن ز نور مصطفی باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی