پید

لغت نامه دهخدا

پید. ( ص ) ترت و مرت. تار و مار. ( برهان ) ( آنندراج ). || بیفایده. || هرچه از تف آتش زرد و ضایع شده باشد. ( برهان ). هر چیزی که از تف آتش زرد شود و نزدیک به سوختن باشد.

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - بی فایده، بی ارزش. ۲ - تار و مار.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بیفایده بی ارزش. ۲- ترت و مرتتار و مار.۳-هر چه از تف آتش زرد و ضایع شود: و هم فیها کالحون: و ایشان در ان آتش ترش رویان باشند از بهر آنک لبهاشان بر جسته باشد و دندانها پیذ آمده.

ویکی واژه

بی فایده، بی ارزش.
تار و مار.

جمله سازی با پید

دلم افتاد به کوی تو و ناپیدا شد بی خبر بود که داند که کجا افتاده ست؟
پیش ازین معشوقه بودی دختر رز بنده را گشت پیدا حالتی کاندر گذشتم از سرش
بیضه خورشید اگر در کلبه خفاش هست زیر گردون هم دل بیدار پیدا می شود
تو شیشه دل، ندهی تن به سختی ایام وگرنه لعل ز کوه و کمر شود پیدا
از حلاوت بگذر ای نی قدردان درد باش ناله ناپیداست گر خواهی شکر برداشتن